انگشتان لک شده به جنون ... < سخن دل >

انگشتان لک شده به جنون ... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)
انگشتان لک شده به جنون ... < سخن دل >

انگشتان لک شده به جنون ... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست


همه دریا از آن ما کن ای دوست


دلم دریا شد و دادم به دستت


مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

کنار چشمه ای بودیم در خواب


تو با جامی ربودی ماه از آب


چو نوشیدیم از آن جام گوارا

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد