از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)
از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)

1403/04/09

متن آهنگ بی خوابی از صادق و دلارام :)


من و درآرین از غم
هم بینیم زخم هم لثه‌م
دستهای من آلوده‌ان
با حال دنیاتون مستم
سیاه و درآرید از تنم
راه حلاتون مسخره‌ن
کلی حرف هست تو دفترم
بستس اسباب رفتنم
که راست راست می‌کرد تاراج
اون که دل گذاشت زیر پاهاش
تاس باز می‌ریخت بالاش
یه قربونی جای پاداش
می‌تابید نورشو باز از دور
اون که بودش برا ما مأمور
‌کوبیده پا واسه ما هر روز بگه
میوه‌ از درخت نارس بود
سیلی سقوط رو لمس کرد
این برگی که سبزیشو زرد کرد
سوز سرما رو صبر کرد
این شاخه‌ رو بیصدا ترک کرد
تو سینه‌ی زمستون ساز می‌زد
کاش زندگی دستاش و باز می‌کرد
آخرین آغوش آخرین برگ
که شاخه برگاشو ناز می‌کرد
قلبی که برداره چین و چروک میشه آدم وحشی تو دید عموم
خورشید خوشگل تیغ غروب طنابو دیدیو کردی طلوع
می‌گفتی میارن آدما کم
اونجا که برده‌ی باوراتن
من باورامو دفن کردم
تو قبرشون اما جا برات هست
چه حرف‌هایی
اشک شد و بارید
یه لبخند خالی
جای ترس تابید
قفل رو پاییز این فصل طولانی
یه چند سالی
هست که بیدارم
وابستگی دارم
به این تنهایی
یه سرزمین بی آب و طرفدارم
بی رحم گاهی
تصویر تار تو قاب کهنه
از کرما می‌‌سازه یه مار گنده
گفتین کرده به طعمه توبه
مثل لالایی خوندن واسه مرده
پایه سفره تش شامو خورده
به دست پخت طعمه میده نمره
این سفره لطف طعمه‌هاس چون طمع هم تو گاوه هم تو گرگه
این فاحشه از کدوم هرزه خونه‌س که هاره تو دنیای بچگونه‌ش
قبلا مثل اینو مسخ کردم چه فرقی دارن حالا سگ با توله‌ش
خودم محکوم به قتل خودمم که اینطوری قلبم پاره پوره‌س
من خیلی وقته بیرون لونه‌ام کدوم ور اصلا راه خونه‌س
لونه ما ویرونه بود
رئیس قبیله دیونه بود
شیشه‌ی عمر این قبیله شکست
تلاش اهالی بیهوده بود
آیه یأس نخوندم براش
هرچند این جا دیگه موندن نداشت
حیف ریه‌م که پر کرد هواش
بریدن از ماهاام خونسرد تراش
اینو رو سنگ قبرم بذارید
تاریخ تولد از وقتی تابیید
تاریخ مرگ هر وقت بیدارید
علت مرگ هیچ وقت نخوابید

خواب خوش اینجا سحرشون بود
با ماهی مرده شد صیدشون پر
بی شعوری شد بینشون پل
بین مردم با شیخ منگل
انگار بازم دلت شکسته‌ست
روزگار ازت دلگیر و خسته‌ست
تو هربار نرسیدی به مقصد
شدی شبیه هر چی میدادی از دست
و انگار دیگه نمیشه صبر کرد
آرزوهات بهت نمی گن حرکت کن
انگار اگه بری هم از عمد
کسی بهت اصلا نمیگه برگرد


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد