انگشتان لک شده به جنون ... < سخن دل >

انگشتان لک شده به جنون ... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)
انگشتان لک شده به جنون ... < سخن دل >

انگشتان لک شده به جنون ... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)

چند سخن از دکتر شریعتی:

در عجبم از مردمی که خود زیر شلاق ظلم و ستم زندگی می‌کنند اما برای حسینی می‌گریند که آزاده زندگی کرد...!!!

 

حسین بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود افسوس که به جای افکارش، زخم های تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند...!!!

 

 

 

 خداوندا از بچگی به من آموختند همه را دوست بدارم حال که بزرگ شده ام و کسی را دوست می دارم می گویند:فراموشش کن...!!!

 

 

در شگفتم که سلام آغاز هر دیدار است ولی در نماز پایان است  شاید این بدین معناست که پایان نماز آغاز دیدار است...!!!

 

 

من رقص دختران هندی را بیشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم چون آنها از روی عشق و علاقه می رقصند ولی پدر و مادرم از روی عادت نماز می خوانند...!!!

 


کلاس پنجم که بودم پسر درشت هیکلی در ته کلاس ما می نشست که برای من مظهر تمام چیزهای چندش آور بود ،آن هم به سه دلیل ؛ اول آنکه کچل بود، دوم اینکه سیگار می کشید و سوم  که از همه تهوع آور بود اینکه در آن سن و سال، زن داشت...! چند سالی گذشت یک روز که با همسرم از خیابان می گذشتیم ،آن پسر قوی هیکل ته کلاس را دیدم در حالیکه خودم زن داشتم ،سیگار می کشیدم و کچل شده بودم...!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد