ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
همیشه بنظرم میرسد که زندگی واقعی از آن کسانی است که پیشههای خاصی را برمیگزینند.
آنها که مینویسند، فیلم میسازند، عکس میگیرند، نقاشی میکشند و خلاصه به هر شکلی چیزی ماندگار خلق میکنند.
یک چیزی که وجودش وابسته به آنها است و یا حداقل مردم اینطور فکر میکنند.
این روحیه علاقه به خلق کردن، چیزیست که در عمده ما وجود دارد.
در واقع مسئله میل به ماندن است.
ماندن در کجا؟
در خاطر آدمها
همه رفتگانی که حتی یک نفر هنوز به آنها فکر میکند زندهاند و چه خوب که بعضیها، هوشمندانه، پیشهای را برای طی و گذران زندگیشان انتخاب میکنند که این شانس بزرگ را برایشان ایجاد میکند.
لازمه زیستن در خیال آدمها، ولو در خیال آدمهایی که ما نمیشناسیمشان، احتمالا خلق اثر متمایز و برجستهای را میطلبد.
این همان دلیل همیشگی من و شاید خیلیهای دیگر است که دهها کار ناتمام، شعر نانوشته، قصه ناپرداخته و... دارند که چون مطمئن نبودند از پس سختی فوق الذکر بربیاید، هرگز حتی آن را به سرانجام هم نرساندند.
ما قرار است یک بار زندگی کنیم و من تا اینجای این فرصت یک باره، درست نفهمیدم که چه باید کرد!
قرار است یک بار مطمئن و بدون هرگونه تصمیم محیرالعقول زندگی کنیم؟
یا باید شور زندگی کردن را دربیاوریم و تلاش کنیم لابلای کسب تجربهٔ زیستن، دست به کاری بزنیم که هم به خودمان حظ وافری برسد و هم در اذهان آدمها زنده بمانیم؟
ولی اینکه آدمِ تنها با آدمِ غیرتنها تفاوت آشکار و قابل ملاحظهای دارد، خودش بیانگر این حقیقت است که تنهایی، مسئلهی مهمی است و احیانا در رفتار و افکار آدمها تفاوت ایجاد میکند.
اینکه دل نحیف و شکننده یک نفر میتواند به پشتوانه وجود دل دیگری همت قوی دارد و در هیاهوی وقایع هولناک نرنجد و چون دیوار چین یا دیوار هرجای دیگری، مستحکم بماند، احتمالا نشان دهنده این است که آدمها با در آغوش کشیدن یک نگار روحانگیز، میتوانند از پس زندگی بربیایند.
حتی اگر این آغوش سریع، فوری و دزدکی باشد.
من هرگز نتوانستهام با عقاید کسانی که میگویند آدم باید قوی باشد، تنهاییاش را بغل کند، تنهایی به کافه برود و خلاصه همه کثافت کاریهای عالم را یک تنه به عهده بگیرد، کنار بیایم.
این بنظرم بیشتر یک تلاش بی ثمر برای عادی جلوه دادن شرایط است.
احتمالا هیچکس فی النفسه تنهایی را بعنوان بهترین وضعیت ممکن نمیپسندد، ولی بهرحال نمیتوان خیلی هم یقین داشت؛ چرا که طرف حساب نگارنده، آدم ابوالبشر است و کار آدمیزاد جماعت، اساسا حساب و کتاب ندارد و شاید کسی عقلش را از دست داده باشد و واقعا ترجیح بدهد تنهایی تایتانیک ببیند، تنهایی شعر بخواند و در لذت وافر خود از تنهایی، جان به جانآفرین تسلیم کند.
خرد یارتان