انگشتان لک شده به جنون ... < سخن دل >

انگشتان لک شده به جنون ... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)
انگشتان لک شده به جنون ... < سخن دل >

انگشتان لک شده به جنون ... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)

سه شنبه 14 آذر1391

سلام الان ساعته 11:50 دقه هست دارم اهنگ گوش میدم و یه جورایی حس بدی از ادما بهم دست داد اومدم اینجا ...

خیلی جالبه توی روت میگن چاکریم مخلصیم فلان و چنان ولی پشت سرت امان امان هرچی بخوان میگن امان از حسادت که بد دردی به جون ادم میندازه

حسود هرگز نیاسود خخخخخ اینجا کاربرد داشت فک کنم خلاصه اینجوره دیگه هرکسی یجوری به ادم ضربه میزنه اما اهنین مرد اونه که با هر ضربه رویین تن تر و محکم تر شه نه اینکه بخواد ضعیف بشه تا همه روش پا بزارن و اسیب بزنن بهش شاعر بزرگ نظامی گنجه ای میفرماید:

چو شاهین باز ماند از پریدن / ز گنجشکش لگد باید چشیدن

چو خر گوش افکند در بردباری / کند هر کودکی بر وی سواری

شتر کز هم جدا گردد قطارش / ز خاموشی کشد موشی مهارش

به زور و زرق کسب اندوزی خویش  / نشاید خوردن بیش از روزی خویش


خلاصه که جونم واست بگه اینطوره

خداوندا شبم را روز گردان 

چو روزم بر جهان پیروز گردان



نظرات 1 + ارسال نظر
هستی خانم 1392/09/03 ساعت 15:38

فقط میگم شعره قشنگیه..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد