انگشتان لک شده به جنون ... < سخن دل >

انگشتان لک شده به جنون ... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)
انگشتان لک شده به جنون ... < سخن دل >

انگشتان لک شده به جنون ... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)

تبر


چه صدائیست که پیچیده در این جنگل مرگ ؟ 

چه کسی تیشه بر این شاخه ی افتاده زمین می کوبد؟ 

این تبر مال تو نیست؟ 

دستها آن تو نیست ؟ 

تو چه محکم و چه کاری و چه با عشق! 

به من شاخه ی افتاده ی خشکیده تبر می کوبی!

 آی!

 آرام بزن می شکند عمق سکوت وای آرام بزن تا نکنم آه تو را! 

جمع کن هر چه شکستی دل من هیزم خوبی شد!

 آتشی بردل من زن که ببینی : عشق هم می سوزد ! خوب هم می سوزد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد