ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
تو عاشقانه ترین فصل از کتاب منی
غنای ساده و معصوم شعر ناب منی
رفیق غربت خاموش روز خلوت من
حریف خواب و خیال شب شراب منی
تو روح نقره یی چشمه های بیداری
تو نبض آبی دریاچه های خواب منی
...ــ سیاه و سرد و پذیرنده ــ آسمان توام
ــ بلند و روشن و بخشنده ــ آفتاب منی
مرا بسوی تو جز عشق بی حساب مباد
چرا که ماحصل رنج بی حساب منی
همیشه از همه پرسیده ام ، رهایی را
تو از زمانه کنون ، بهترین جواب منی
دگر به دلهره و شک نخواهم اندیشید
تویی که نقطه پایان اضطراب منی
گُریزی از تو ندارم ، هر آنچه هست ، تویی
اگر صواب منی یا که ناصواب منی
دوستان شرح دل خسته من گوش کنید
تا که ازجام فلک ساغر می نوش کنید
گفتگوی من ودل ازمحن دوران بود
یا که واضح تر از ان اه شب هجران بود
گفتگوی من ودل قصه خاموشی بود
گر نگویم به غلط عهد فراموشی بود
دوستان قصه من قصه تنهای دل است
سخن از خستگی وسردی وماءوای دل است
دوستان راز دلم را چو عیان می سازم
شعر بی ساز خودم را به فغان می سازم
روزگاریست که من با دل سر گشته خود
می زنم گام که جویم ره گمگشته خود
روزگاریست که من با غم دل حیرانم
چند گاهی ست که من واله وسر گردانم
شرح این قصه نداند دل بی کینه من
لیلی ماند چون نام دیگر او آزادی بود.