-
اجابت
1392/08/16 18:42
از خدا خواستم تا دردهایم را از من بگیرد، خدا گفت: نه! رها کردن کار توست. تو باید از آنها دست بکشی. از خدا خواستم تا شکیبایی ام بخشد، خدا گفت: نه! شکیبایی زاده رنج و سختی است. شکیبایی بخشیدنی نیست، به دست آوردنی است. از خدا خواستم تا خوشی و سعادتم بخشد، خدا گفت: نه! من به تو نعمت و برکت دادم، حال با توست که سعادت را...
-
چه سخت است...
1392/08/16 18:40
چه سخت است از صبر گفتن و دلجویی دادن وقتی که لحظه هایت همیشه با درد آمیخته شده است. چه سخت است امید بستن به فرداهای دور از انتظار وقتی که تنها، درد مرهم زخم هایت باشد. میدانم چقدر سخت است وقتی صبرت را به ازای روزها تحمل رنج از دست می دهی و میدانم چه سخت است وقتی ناله های لحظه های تنهاییت را با شانه های بی کسی شب تقسیم...
-
[ بدون عنوان ]
1392/08/16 18:40
من جیغ میخواهم با صدایی خاموش من باران میخواهم با گریه هایی پنهان من عشق میخواهم با قلبی تپنده من خدا میخواهم با بوسه هایی با طعم سبزه های گرگ میش صبح من شمیم میخوام با شمیم کودکی هایی طلسم شده با شمیم خنده هایی با بوی رز من آواز میخواهم با صدایی رنگین کمانی من مهر میخوام مهری مادرانه من فرشته میخواهم با بال هایی از...
-
...
1392/08/16 18:39
واعظی پرسید از فرزند خویش هیچ می دانی مسلمانی به چیست؟ صدق و بی آزاری و خدمت به خلق هم عبادت،هم کلید زندگیست گفت:زین معیار اندر شهر ما یک مسلمان هست،آن هم ارمنی است! زنده یاد "پروین اعتصامی"
-
گفتمش...گفت...
1392/08/16 18:38
گفتمش بی تو دلم می میرد گفت با خاطره ها خلوت کن.... گفتمش خنده به لب می میرد گفت با خون جگر عادت کن.... گفتمش با که دلم خوش باشد؟ گفت غم را به دلت دعوت کن.... گفتمش راز دلم را چه کنم؟ گفت با سنگ دلت صحبت کن!
-
مرا بخوان...
1392/08/16 18:37
باور کن نگاهم را، التماس چشم هایم را، دوست داشتن و معجزه ی عشق را، با هر نفس تو را تکرار می کنم ای آشنای غریب لحظه هایم، کاش می شکستی سکوت صدایت را تا فریاد ،طوفان عشق را در تو بیدار کند. مرا بخوان... ناقوس های خاک خورده ی قلبم را به صدا در بیاور... دست هایم به سردی یک روز بارانی است... کجاست شکوه دوست داشتن تو؟ به...
-
اعتماد
1392/08/16 18:24
اعتماد بیش از حد، شما را می کُشد . . .
-
دانستن
1392/08/16 18:22
میخواهند تو ندانی و تمام ترسشان از دانستن توست . . .
-
باورهای هر فردی دریچه ذهن اوست .
1392/08/16 18:21
-
یکی جیب به دست و یکی دست به جیب
1392/08/16 18:18
قدر نان داند آن فقیر که نمی داند چگونه نویسند پنیر نه آن شیخ غنی که همی در سفر است و همی در عیش و نیش همی در عجبم از خلقت این روزگار با انصاف که اینگونه اند این دو : ” یکی جیب به دست و یکی دست به جیب!!!
-
مطالعه خشاب اندیشه ات را پر میکند...
1392/08/16 18:16
-
دستگیری
1392/08/16 10:33
دست گیری... آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم،دستانت را بسوی کدام...
-
[ بدون عنوان ]
1392/08/16 10:32
-
[ بدون عنوان ]
1392/08/16 10:31
-
[ بدون عنوان ]
1392/08/16 10:31
-
[ بدون عنوان ]
1392/08/16 10:30
-
خودکشی
1392/08/16 10:28
آدم هــــآ غـَـم هـــآیشـــآלּ را پــُــک مے زَنند ... تا ریــہ هـــآیشـــآלּ زندگے را کــَــم آورده ... و شـَـرعے تـَـریــלּ خـُود کـُشے را کــَـرده بـــآشَند !!
-
تبر
1392/08/16 10:26
چه صدائیست که پیچیده در این جنگل مرگ ؟ چه کسی تیشه بر این شاخه ی افتاده زمین می کوبد؟ این تبر مال تو نیست؟ دستها آن تو نیست ؟ تو چه محکم و چه کاری و چه با عشق! به من شاخه ی افتاده ی خشکیده تبر می کوبی! آی! آرام بزن می شکند عمق سکوت وای آرام بزن تا نکنم آه تو را! جمع کن هر چه شکستی دل من هیزم خوبی شد! آتشی بردل من زن...
-
[ بدون عنوان ]
1392/08/16 10:25
-
قلب
1392/08/16 10:23
قلبهای کوچکتر از غصه وقتی که قلبهایمان کوچکتر از غصههایمان میشود، وقتی نمیتوانیم اشک هایمان را پشت پلکهایمان مخفی کنیم و بغض هایمان پشت سر هم میشکند ... وقتی احساس میکنیم بدبختیها بیشتر از سهممان است و رنجها بیشتر از صبرمان ... وقتی امیدها ته میکشد و انتظارها به سر نمیرسد ... وقتی طاقتمان تمام...
-
زندگی
1392/08/16 10:21
روش زندگی دو قطره آب که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره بزرگتر میدهند اما دوتکه سنگ هیچگاه با هم یکی نمی شوند ! پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم ،فهم دیگران برایمان مشکل تر، و در نتیجه امکان بزرگتر شدنمان نیز کاهش می یابد آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ،به مراتب سر سخت تر، و در رسیدن به هدف خود لجوجتر و مصمم...
-
دخمل بابا...
1392/08/14 08:02
دیدشو دوس دارم مثه این پیر عقل ها به اینده نگاه میکنه خخخخخخخ
-
سه شنبه 14 آبان ماه 1392
1392/08/14 07:59
بسم الله الرحمن الرحیم سلام خسته نباشید البته میدونم خسته نیستین شایدم باشین اما استراحت کنین خستگیتون در برود همه عمر باشگاهم شده هر روز شکر خدا دگ هر روزم پره و وقت الافی و الواتی نیس دانشگاه ک هنوز هیچی ولی باشگاهو میرم و خوبه اوضاع البته تقریبا خوبه از دست یه نفر دلخورم حسابی ولی بی خیال خودم سر تا پا عیبم چیزی بش...
-
دوشنبه 6 آبان ماه 1392
1392/08/06 12:11
-
دوشنبه 6 آبان ماه 1392
1392/08/06 12:03
بسم الله الرحمن الرحیم سلام آبان ماه بر شما خوش انشاالله خوبین؟ نه واقعا خوبین؟خخخخ امروز ششم ابان هست 8 ام ابان نتم قط میشه و میرم پی زندگیم نت چیز خوبی نبود واسم ینی در کل چیز خوبیه ها ولی جنبه لازم داره ک متاسفانه من کمبودشو دارم یک ماه بود هیچی ننوشتم و اینم گمونم پست اخر باشه شاید روز اخر وبمو حذفیدم و رفتم این...
-
[ بدون عنوان ]
1392/07/06 00:10
بسم الله الرحمن الرحیم ظهر ساعت 1 از خواب بیدار شدم رفتم تو اشپز خونه یه چرخ زدم دیدم خبری از ناهار نیس مامان اینام بیرون بودن دو تا سوسیس گذاشتم بیرون اومدم پا نت رضا زنگ زد برداشتم گفت بیا بریم بیرون چون حال بیرونو نداشتم بهش گفتم تو بیا خونه اومد خونمون ناهار درست کردیم بازی کردیم و حمیدم اومد با هم ناهار خوردیم...
-
سه شنبه 2 مهر ماه 1392
1392/07/02 19:35
سلام خسته نباشین دیشب تا صب نخوابیدم ینی خوابیدم ساعت سه بود خوابیدم صب با صدای تلفن بیدار شدم رضا بود قرار بود بریم بیمه گفت کجایی اومدی گفتم الان ساعت شیشه گفتم بزار وقتی خواستم بیام خبرت میکنم خوابیدم ساعت 7 رضا زنگید گفت اومدی خلاصه ساعت 8 رسیدیم بهش سوارش کردیم و رفتیم بیمه به رضا چک پولشو دادن به منم گفتن...
-
سه شنبه 2 مهر ماه 1392
1392/07/02 01:34
بسم الله الرحمن الرحیم سلام خوبین خوشین ممنون منم خوبم بیرون بودم الان رسیدم خونه دو تا دوست لر دارم یکیش رضاس یکیشم بنیامین از بس شوخی بازی در اوردن ترکیدیم از خنده دو روزه نماز نخوندم همش میخوابم معمولا امشبم تا 8 شب خواب بودم و بعدشم رفتم بیرون تا حالا فردا میرم دانشگاه شیراز مدارکمو بگیرم منتقلیمم جور نشد :| یه سر...
-
:(
1392/06/31 13:23
فقط برای خودم هستم " مـــن...! " خودِ خودمـــــــــ ـ ـ ـ ... نه زیبایم و نه عروسکی و نه محتــــــاج نگاهی...! برای تو که صورتــ ـــهای رنگ شده را می پرستـــی نه سیرتــــــ آدمها را ، هیــــــچ ندارمــــــ... راهت را بگیر و برو...... حوالی من٬ توقفـــ ممنـــــــــوع استـــ
-
اینو به خودم میگم
1392/06/31 13:22
نگاه که هرزه باشد... حجاب هم که داشته باشی آنجور که می خواهد تو را تصور می کند... پس فکری به حال مغز های بیمار کنیم ...