از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)
از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)

شنبه 17 فروردین 1392

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام خوبین من که خیلی داغونم

آخه ببین دو تا راه بیشتر نیست یا من ادم خوبی هستم یا ادم بدی هستم خب اگه ادم خوبی هستم که خودم میدونم اشغالم و هیچی نیستم پس چرا زندگیم اینجوره اونایی که خوبن که زندگیشون عالیه و عشق و صفا میکنن اگه هم ادم بدی هستم و لایق بدی ام پس چرا خدا بهم یکم خوبی نمیکنه که من بواسطه ی خوبی اون خوب شم یا اینکه بواسطه ی خوبیش کلا غافل شم ازش و ولش کنم نمیدونم ...

اما بازم گناه کردم بازم دل خدامو رنجوندم بازم افسرده شدم بازم دارم راه تباهی رو میرم بازم ...


هی روزگار دمت گرم مارو یه جایی اوردی که راهمون نه راست میشه نه کلا کج توی یه بیراهه ای که 20 ساله توش دست و پا زدیم و این طرف اونطرف دویدیم و هیچی نشدیم توی یه بیابون که هیچ کس ازش زنده بیرون نمیره هووووم دلم خیلی پره

این شیوا خانومی هم که یادداشت میزاره حالا یا من میشناسمش یا نمیشناسمش ولی کاش میگفت کی هست که منم بشناسمش خو میگه منو میشناسی اما در باورم نیس که بدونم کی هست اما هر کی هست خوشم میاد از حرفاش دوس دارم منو این قده بزنن و ازارم بدن تا بمیرم اینو خیلی دوس دارم دوس دارم بواسطه ی یه نفر بمیرم اصن یه جور شه که دیگه نباشم زندگیم خیلی تکراری و غم انگیزه هیچی توش نیس که بخوام یه ذره بش دلم خوش شه یه ذره امید بگیرم بتونم بلند شم

باطری موبایلم که باشی یه روز تموم میشی و شارژر میخوای بابا منم باطریم تموم شده جون ندارم ولی هی باید شارژ داشته باشی...

خدای بزرگ منو بابت کارام ببخش خودت میدونی خیلی جاها خیلی وقتا جلوی خودمو گرفتم ولی خیلی جاها هم خودم به گند و کثافت کشیدم خودت بشین با حکمت و عدالتت بسنج هرچی لایقمه رو بهم بده من چیزی زیاد تر از حقم ازت نمیخوام فقط میخوام تویی که تنها موجودیه تموم زندگیم هستی از من راضی باشی همین...

خدانگهدارتون


اینم یادداشت شیوا که نمیدونم کی هست [میدونم ک میدنی کی هستم فقط نمیخوای ب زبون بیاری نیار مهم نیست انکار کردن جزی از زندگیت شده اینجا فقط یکی تورو خوب شناخته اونم منم ترس و نگرانی شده زندگیت،تو خیال و توهم زندگی میکنی. همش در حال فراری خودتم نمیدونی از کی ، امامن بهت میگم از خودت....]




اینا وفا و مردونگی سرشون میشه اما ادمای اشغالی مثه من هنوزم توی ب بسم الله موندن



از بار گنه شد تن مسکینم پست

یا رب چه شود اگر مرا گیری دست

گر در عملم آنچه ترا شاید نیست

اندر کرمت آنچه مرا باید هست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد