از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)
از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)

پروین جان اعتصامی

عالمی طعنه زد به نادانی

که بهر موی من دو صد هنر است

چون توئی را به نیم جو نخرند

مرد نادان ز چارپا بتر است

نه تن این، بر دل تو بار بلاست

نه سر این، بر تن تو درد سر است

بر شاخ هنر چگونه خوری

تو که کارت همیشه خواب و خور است

نشود هیچگاه پیرو جهل

هر که در راه علم، رهسپر است

نسزد زندگی و بی‌خبری

مرده است آنکه چون تو بیخبر است

ره آزادگان، دگر راهی است

مردمی را اشارتی دگر است

راحت آنرا رسد که رنج برد

خرمن آنرا بود که برزگر است

هنر و فضل در سپهر وجود

عالم افروز چون خور و قمر است

گر تو هفتاد قرن عمر کنی

هستیت هیچ و فرصتت هدر است

سر ما را بسر بسی سوداست

ره ما را هزار رهگذر است

نه شما را از دهر منظوری است

نه کسی را سوی شما نظر است

همهٔ خلق، دوستان منند

مگسانند هر کجا شکر است

همچو مرغ هوا سبک بپرم

که مرا علم، همچو بال و پر است

وقت تدبیر، دانشم یار است

روز میدان، فضیلتم سپر است

باغ حکمت، خزان نخواهد دید

هر زمان جلوه‌ایش تازه‌تر است

همتراز وی گنج عرفان نیست

هر چه در کان دهر، سیم و زر است

عقل، مرغ است و فکر دانهٔ او

جسم راهی و روح راهبر است

هم ز جهل تو سوخت حاصل تو

عمر چون پنبه، جهل چون شرر است

صبح ما شامگه نخواهد داشت

آفتاب شما به باختر است

تو ز گفتار من بسی بتری

آنچه گفتم هنوز مختصر است

گفت ما را سر مناقشه نیست

این چه پر گوئی و چه شور و شر است

بی سبب گرد جنگ و کینه مگرد

که نه هر جنگجوی را ظفر است

فضل، خود همچو مشک، غماز است

علم، خود همچو صبح، پرده در است

چون بنائی است پست، خود بینی

که نه‌اش پایه و نه بام و در است

گفتهٔ بی عمل چو باد هواست

ابره را محکمی ز آستر است

هیچگه شمع بی فتیله نسوخت

تا عمل نیست، علم بی اثر است

خویش را خیره بی نظیر مدان

مادر دهر را بسی پسر است

اگرت دیده‌ایست، راهی پوی

چند خندی بر آنکه بی بصر است

نیکنامی ز نیک کاری زاد

نه ز هر نام، شخص نامور است

خویشتن خواه را چه معرفتست

شاخه عجب را چه برگ و بر است

از سخن گفتن تو دانستم

که نه خشک اندرین سبد، نه تر است

در تو برقی ز نور دانش نیست

همه باد بروت بی ثمر است

اگر این است فضل اهل هنر

خنکا آن کسی که بی هنر است


1396/06/04

سلام

           سلام

                          سلام


خوبین مام میگذرونیم

مرداد هم گذشت اتفاقات خودشو داشت این ماه هم پدرم اتفاقاتی براش افتاد ک مجبور شد بستری شه منم رفتم پیشش بحث هایی بوجود اومد ک میخاست منجر به کوچ اجباری من بشه واقعا هم میخاستم برم شاید بعضی وقتا برا بدست اوردن چیزایی باید یه سری چیزای دیگه رو  فدا کرد که البته ریسک داره دیگه (شامسی اسد ) یهو دیدی میگیره و همون باعث موفقیتت میشه وقتی ک رکود داری هر عملی بهتر از تو رکود موندنه هر عملی پیشرفت محسوب میشه

ولی ممکنه پسرفت هم باشه


هنوزم خستم هنوزم حس میکنم هیچی به هیچی نی دارم رو تفکری کار میکنم ک همه رو هیچ حساب کنم باید بشه ننه و بابا و همه رو هیچ بدونی وقتی ک بودنشون و نبودنشون تفاوتی توی زندگیت ایجاد نکنه


کاش اراده توم بوجود میومد درس میخوندم شاید به یه قبرستونی رسیدم ولی یه حس غلط بم میگه همه چی درس نیست اگر کاری کنی ک واقعا بهش علاقه داری میتونه باعث موفقیتت بشه

گل فروشی و کاری ک با گل و گیاه سر کار داشته باشه رو دوس دارم و اشپزی هم حس میکنم شغل خفنی باشه نه ازین اشپرا ک عباس اغا دس میکنه تو قابلمه میپزه ازین خوبا ازینا ک سر ادم ب تنش بیارزه

اصن پوکیدم از بس فکر کردم چرا زندگی من عین همه راحت نی چرا ایقد گره و فشار و سختی توشه همش ک خودم نیستم هستم؟

خسدم... شب نایس




http://s9.picofile.com/file/8304606892/cat_118.jpg



ببندم شال و میپوشم قدک را

بنازم گردش چرخ و فلک را

بگردم آب دریاها سراسر

بشویم هر دو دست بی نمک را


baba  taher naked