از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)
از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)

جمعه 1 دی ماه 1391

دل اگر تاریک اگر خاموش بسم الله النور

گر چراغان است بسم الله الرحمن الرحیم


سلام و وقت خوش

تقریبا 1 ساعته که از شهرستان اومدم

دیروز و دیشب بهم خوش گذشت تقریبا صبحم عالی بود اما بعد از ظهرش حالم گرفته شد ....

علی رغم اینکه فکر میکردم بهم خوش نمیگذره اما خوب بود بد نبود

دیروز از اینجا حرکت کردیم و رفتیم و رسیدیم شهرستان اونجا اولش رفتم مغازه ی داییم و بعدش هم با داییم و پسر خالم رفتیم خونه ی مادر بزرگم

اونجا ابتداعا شام خوردیم و بعدش بعدشم اومدیم توی حال (سالن نشیمن) اونجا وسایل و خوراکی های شب یلدا رو اوردیم و تناول کردیم و بعدشم خواب

صبحشم رفتیم مغازه دایی و دوتا از خاله هام اومدن دیدمشون و روبوسی کردیم چون چند وقت ندیده بودمشون گفتم دماغم خوب بزرگ شده اونام گفتن اره عجب دماغی داری و چه رشد کرده و بنازم برج ایفل و ازین بحثا و رفتن

ظهرم ناهار و بعدشم رفتم پیش بابام و داداش کوچولوم و بازی با داداشم و بعدش رفتیم باغ بابام میوه چیدیم واسه خودمون

میوه چیدیم و تموم شد راه افتادیم که بیایم شیراز تو جاده ساعت 16:40 حرکت کردیم و جاده تقریبا شلوغ بود و من پشت فرمون بودم , پلیس راه جامونو عوض کردیم و دو جای دیگه هم با مامانم جامونو عوض کردیم تا رسیدیم شیراز نزدیکای شیراز که جامونو عوض کردیم گوشی مامانم افتاد و ما نفهمیدیم

تو جاده سرعتم همش 120 تا بود و حسابی کیف بردم اگه گواهی نامه داشتم که رحم نمیکردم اینم مامانم نذاشت بیشتر برم

خلاصه اومدیم خونه و دیدیم گوشی مامانم نیست و حسابی سرم خراب شد و بد و بیرا گفتن و ریدن به حال من

بعدشم رفتیم دم پلیس راه گوشیو برداشتیم و اومدیم

رفتم حموم و چنتا نوک زدم به زمین(نماز)

نوک های قضامم خوندم

جالب اینجاس که دنیا نابود نشد راحت شیم

خلاصه خوب بود

دیشب یه چیزی فهمیدم که خیلیا کنارمون هستن که ما ارزششونو نمیدونیم و ساده از کنار وجود پاکشون میگذریم و نمیدونیم چه سرمایه هایی هستن(مامان بزرگ و بابا بزرگ و خاله هام و حتی خیلی از اقوام پدرم)

همشون خوب و مهربونن ولی من لیاقت ندارم باهاشون دم خور باشم

از بی کفایتیمه


جمعه یعنی زانوی غم در بغل 
بر سر سجاده های العجل

 جمعه یعنی اشک های انتظار 
جمعه یعنی شکوه از هجران یار

 جمعه یعنی آه.الغوث.الامان

در فراق مهدی صاحب زمان

یا مهدی ادرکنی