از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)
از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)

سه شنبه 19 شهریور ماه 1392

سلام خسته نباشین



خوبین منم خوبم بد نیستم امیدوارم شمام خوب باشین

با همه کسایی که دوس بودم بهم زدم شماره هایی هم که داشتم پاکیدم الان راحتم ولی یکم احساس تنهایی میکنم اما تنها بودن بهتر از اینه که با هر کسی باشی



زندگیه مهم نی هر چی بشه میگذره شایدم خودمون گذروندیمش تا راحت باشیم حسابی خلاصه اینه دیگه


با هانیسا یکی از ناظرا بحث کردم با دو نفر دگم دعوام شد


این دفه قبض تلفن بیاد نتمو قط میکنم دگ نت نمیام شاید خطمم عوض کردم اخه ام ام اس نمیفرسته حال نمیده خخخ


سرما خوردم دیشب تا صب تب داشتم الان بهترم یکمی


دیگه رفتیم کوه با بچه ها اونجام ضد حال خوردیم نمیدونم ...

نمیدونم چرا همه واسه فرار از مشکلایه سادشون به من پناه میبرن من خودم شکستم دیگه نمیتونم دفاعی کنم شما خودتون مثه یه مرد مستقل باش و بجنگ


روز خوش






احتمالا وبمو هم حذفش کنم نمیدونم هنو


نظرات 2 + ارسال نظر
ا سه‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 04:53 ب.ظ

پس زودتر اینکارو بکن همه راحت میشن ازت

هان هان هان ....!!!!!!!!!! چهارشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1392 ساعت 11:07 ق.ظ

واسه خودت دارى چى میگى هان

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد