از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)
از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)

چهارشنبه 15آذر 1391

سلام چطور مطوری؟خخخخ

من که تنها خونه نشستم پای نت . رفتم چت اول یه نفر میاد میگه من پلیس سایبری ام و فلان و بسان و اینا بعد از 5 مین روم فیس میشه میافتم بیرون دوباره رفتم داخل ایندفعه سیستم منو اخ میکنه ههههه جالب بود نبود نه نبود کجاش جالب بود

الانم حوصلم پوکید خوش ندارم درس بخونم وگرنه یه کوهی درس دارم که ماه دیگه امتحانای پایان ترمشو دارم لامصب

چیکار کنم دیگه تو زمینه ی درسی حوصله ندارم شب امتحانی و دقه نودی عمل میکنم الانم اعصابم خرده اه همیشه ضد حال میخورم اینم شد ..... ی؟

الف) کار     ب)زندگی     ج)مدرسه     د)موارد الف و ب

البته من روی موارد الف و ب شک دارم خخخخ سرم درد میکنه و خیلی دوس دارم الان یه نفر باشه بغلش کنم هزارتا ماچش کنم اما چنین کسی ندارم من تو زندگی فعل ال حال یه بوس میفرسم واسه خدا امیدوارم یه ذره عقل به من بده ادم باشم

خیام میگه:

قانع به یک استخوان چو کرکس بودن /  به زان که طفیل خوان نا کس بودن

با نان جوین خویش حقا که به است / کالوده به پالوده ی هر خس بودن

ادم قانع موفقه اونی ام که زیاده خواهه هیچوقت به جایی نمیرسه به این دلیل میگم چون حریص همه چیزارو با هم میخواد و نمیتونه همشو جمع اوری کنه و داشته باشه اما اونی که قانعه یه چیزو میخواد و با تلاشش بهش میرسه

فعلا خدا حافظ تا بعد ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد