از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)
از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)

یکشنبه 26 آذرماه 1391

سلام و وقت خوش

دنیا به کامتون و ایام بر شما خوش و خرم و گوارای وجود

این چند وقته که میرم نت حرفای زیادی راجع به پایان جهان یا یه همچین چیزایی میشنوم که نظر شخصیه من اینه که این اتفاق نمیافته چون خدا همه چیزو میدونه و بس یه حدیث از امام صادق هست که مضمونش اینه که میگه کسانی که اخرت رو پیش بینی میکنن از دروغگویانند و یه جورایی کافر دونسته به گمونم البته دقیق یادم نیست اگه کسی این حدیثو دونست تو نظرات بنویسه منم بدونم

و دلیل دوم که این اتفاق نمیافته اینه که ما ازین شانسا نداریم که بخواد دنیا تموم شه و ازین بحثا

رفتم روم یه نفر اومد سلام و احوال پرسی به اسم شادی گفتم منو از کجا میشناسی جواب نداد و خلاصه همینجور گذشت میخواست بره رفتم خصوصیش گفتم اسمتو ثبت کن بعد برو گفت به شرط این ثبت میکنم که ستاره ی سرپرستیتو بدی به من منم گفتم باشه ثبت کن گفت اگه ثبت کردم و ندادی چی گفتم هرچی شما بگی من قبول میکنم گفت باشه ولی یه شرط داره اینکه دوست شیم منم گفتم اوکی خلاصه بحث و بحث که اخرش گفت شمارتو بده دادم و گفت تو شوهر خوبی نیستی چون راحت شماره میدی منم قبول کردم حرفشو با تموم وجود چون راست گفت

من تو هیچ زمینه ای هیچی نیستم و اینو بهم یاداوری کرد و من ممنون شدم

خلاصه رفت و منم اومدم اینجا که بگم هر روز شماره میدم و ادعام میشه که خدا شناس و خدا ترسم و به اصول و قواعد خدا احترام میزارم

اما خدا داره یه جوری تو دهنی میزنه بهم که بفهمم هنوزم هیچی نیستم فک کنم میخواد بگه تو هنوز هیچی از خدا و پیغمبراش نمیدونی

آخه منی که صب تا شب هزارتا گناه میکنم اونم فقط به واسطه ی همین اینترنت چطور میتونم ادعا کنم که خدا رو میشناسم

واقعا نادونما خودمم میدونم که نادونم

اما چی بگم که دلم خونه از خودم هر چه میکشم از خودمه اینو دیگه فهمیدم

دیگه واقعا شرمنده ام از خدا نمیدونم چی بگم واقعا نمیدونم هیچ جای انکار و حاشایی نیست

حکایـــــــت زاهد توبـــــــــــه شکن


مسجـــــــدیئی بستـــــــه آفات شد / معتــــــکف کــــــوی خرابات شد

می به دهن برد و چو می می‌گریست / کای من بیچاره مرا چاره چیست

مرغ هــــــــوا در دلــــــــم آرام کرد / دانـــــه تسبیــــــــح مرا دام کــــــرد

کعبه مرا رهزن اوقات شـــــــــــد / خانه اصــــــــلیم خرابات شـــــــــد

طالع بد بود و بــــــــد اختر شدم / نامزد کــــــــــــوی قلندر شدم

چشـــــــم ادب زیر نقاب از منست / کوی خرابات خــــراب از منست

تنگ جهـــــان بر من مهجور باد / گرد من ازدامــــــن تو دور باد

گر نه قضا بـــــود من و لات کی / مسجــــــــدی و کوی خرابات کی

همت از آنجا که نظر کرده بود / گفت جوانی که در آن پرده بود

کاین روش از راه قضا دور دار / چون تو قضا را به جوی صد هزار

بر در عذر آی و گنه را بشوی / وآن گه ازین شیوه حدیثی بگوی

چون تو روی عذر پذیرت برند / ورنه خود آیند و اسیرت برند

سبزه چریدن ز سر خاک بس / نیشکر سبز تو افلاک بس

تا نبرد خوابت ازاو گوشه کن / اندکی از بهر عدم توشه کن

خوش نبود دیده به خوناب در / زنده و مرده به یکی خواب در

دین که ترا دید چنین مست خواب / چهره نهان کرد به زیر نقاب

خیز نظامی که ملک بر نشست / بیم سرست این چه شوی پای بست

نظامی(علیه الرحمه)

نظرات 1 + ارسال نظر
روستا زاده سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 01:14 ب.ظ

کذب الوقاتون : تعیین کنندگان وقت دروغگویند.
سلام حدیث از امام باقر (ع).
بهت خوش بگذره کچل
بدرود

خوش ک نمیگذره اما ممنون بابت نظرای پر مغزت

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد