از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)
از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)

دوشنبه 27 آذرماه 1391

به نام آنکه هستی نام از او یافت / فلک جنبش , زمین آرام از او یافت ...

سلام و ایام خوش

بعد از ظهر بعد از نت و چت رفتم باشگاه و تمرین کردم البته با یه پا طبق روال معمول(پام شکسته) قرار شد مدارک دان 1 رو ببرم تا مربیم واسم دان 2 رو بگیره که بعد از اون میتونم مربی گریمو بگیرم و مستقل کار کنم

بعد از باشگاه یه سر رفتم پیش یکی از دوستام و اومدم و شام و ازین بحثا

بعد از باشگاه 3 الی 4 نفر زنگ و اس داده بودن که تماس گرفتم و احوالشونو جویا شدم

وقتی اومدم نتای دی یاهومو که باز کردم مدیر چت روممون گفت که روم هک شده و رفتم ودیدم که هیچی به هیچی و همه چیز قر قاطی شده تمام کاربرا پریده و با مدیر روم صحبت کردم و گفت روم پس گرفته شده و جای نگرانی نیست ولی تموم کاربرا که ثبت نام کرده بودن پاک شدن و 34 تاش مونده

و این بحثا

خلاصه جونم واستون بگه که حس میکنم این نت داره منو به چیز بدی میکشه یه چیزی که لایق من نیست و من نباید اینجا باشم چون جنبشو ندارم و مدام محیط اینترنت واسم گناه میاره و خب این اصولا و از نظر عقل درست نیست

اما برای گریز از تنهایی و کمی جدا شدن از تنهایی بد نیست البته شایدم دارم توجیه میکنم کارمو یا یه همچین چیزی و این کار درستی نیست

خلاصه شب زنده داری خوبه اما اینکه شب زنده دار باشی و وقتتو به بطالت بگذرونی و گناه هم داخلش باشه چندان دلچسب نیست

الانم که شماره دادم و کسایی هستن که اس میدن و تازه جدا ازین حرفا و بحثا درسای دانشگام مونده که باید بخونم و نخوندم

این سوال تو ذهنمه که تنهایی بهتره یا داشتن دوست دختر ؟ یعنی نمیتونم بین بد و بدتر کدومو انتخاب کنم نمیدونم کدومش بدتره

امشب هم یکی از دخترا به اسم فلورا اس داد گفت چرا بهم گفتی دیگه بهت اس ندم و گفت حتما کسی شرط گذاشته که منو ول کنی و منم گفتم که اینطور نیست گفتم من چون دیدم شما با چند نفر هم زمان در ارتباطی و ساپورت میکنی نمیتونم با شما باشم و گفتم من کسیو میخوام که واسم تب کنه تا من واسش بمیرم و اونم گفت پس خودتم باید همینطور باشی منم گفتم اوکی حتما

گفت :فردا جواب نهایی رو میدم که تو یا اونا

منم گفتم اوکــــــــی شب خوش

خلاصه ی مطلب من یه نفرو میخوام که نیازامو ارضا کنه که اونم زنمه و من الان متاسفانه موقعیت ازدواج رو با وجود این وضع جامعه چه اقتصادی چه اجتماعی ندارم و اسلام در این زمینه گفته باید حیا بورزی ینی خودتو در پرده ی حیا نگه داری

که با وجود تنهایی و شرایط خانواده واقعا واسم مشکله که هم تنها باشم هم حیا بورزم اما اما اما تموم تلاشمو میکنم که چیزی که اسلام گفته رو انجام بدم و جوری باشم که خدا هم یکم ازم راضی باشه

اما امان از این نفس اماره که امان نمیده تا میخوام کمر راست کنم منو میزنه زمین و شرمنده ی خدا میشم اینجور تصور کن که یه میدان نبرد هست که یه طرفش منم یه طرفش نفس اماره و منم یه مربی دارم که نفس لوامه هست اما همیشه من تو نبرد با نفس اماره مغلوبم و اون غالبه

اما موفق کسیه که از شکست درس پیروزی رو بگیره

یه ضرب المثل هست که میگه اگه زمین بخوری ننگ نیست ننگ این است که همان جا بمانی

من سعیم اینه که اولا رابطمو با کسایی که هستم کم و متعادل کنم و دوما اینکه کم کم بعد از مدتی اگه دیدم جنبشو ندارم قطع میکنم تا وضع حاد نشه

والسلام

خدایا تموم مخلوقاتتو مخصوصا انسانها رو به راه راستین هدایت فرما

آمیـــــــــــن


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد