از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)
از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)

سه شنبه 19 دی ماه 1391

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام و وقت خوش

دیروز صبح که رفتم ارایشگاه و شهریه ریختم حساب بعدشم اومدم خونه تو نت بودم تا 3 بعدش هم خوابیدم تا 7 بعدشم کامپیوتر بهدشم گذشت تا 10 شروع کردم خوندن خوندم تا 3 بعدش خوابیدم تا 6 صبح و بعدشم رفتم ترمینال و دانشگاه

اونجا رفتم باو عجب استقبال خفنی بود ینی معرکه بود بعد از 5 ماه رفتم همه اومدن سلام و احوال پرسی و ازین بحثا هی میپرسیدن پات چطوره چطور تصادف کردی الان خوبی چرا تصادف کردی دلیلش چی بود کی خوبه خوب میشی و ازین حرفا اصن قل قله بوذ یه وضی بیا و ببین

ولی خوشحال نشین که اصلا هیچکدوم ازین خبرا نبود فقط دو نفر اومدن بهم دست دادن سلام کردن و رفتن حتی نپرسیدن خرت به چند

پسرا یه سلامی میکردن گه گاهی دخترا رو نبودی ببینی که اصلا نای دیدن منو هم نداشتن

البته نا گفته نماند من خودم مثه بوف میمونم همون حیوون خوشکله هستا مثه همون هستم نه سلامی میکنم نه علیکی نه بوقی نه چیزی چون بخدا خیلی کم رو هستم خیلی زیاد شاید ازین جا معلوم نباشه اما خیلی کم رو ام

امروز با رضا رفته بودیم ارسنجون دانشگاه اونم یه تیپ خلویی زده بود و منم تیپ رسمی ینی دو تا تیپ متضاد هم بودیم

رئیس دانشگاه دیدتم سلام علیک میکنیم از تیپ رضا تعجب کرده بود اصن یه وضی

بعد از یکی از دخترایی که معیارش خیلی با علاقه ی من تطابق داره روبرو شدم و من از ترم 1 ازین خوشم میومد

ولی امروز دیدمش مثه روز اول بود تا حالا یه کلمه هم باش حرف نزدم میترسم برم جلو حرف بزنم میترسم مسخرم کنه یا از من خوشش نیاد و ازین حرفا دیگه

معیاراش ایناس نجابت در حدی که نگاش تو چش یه نامحرم نمیافته به مدت طولانی

حجاب اصن در سطح تیم ملی خلاصه اونیه که من خوشم میاد ولی ازدواج با این یه فرض محاله کسی با شرایط منو کی قبول داره و قبول میکنه

جواب:هیچ ادم عاقلی این را قبول نمیکند

بعدشم اومدیم شیراز با رضا و من اومدم نت و خوابیدم بعدش و بعدشم نت و بعدشم نت هنوزم نت

ولی خداییش خیلی فاسد شدم و داغون اصن یه حرفایی میزنم تو چت که وقتی عاقل میشم میگم تو دیگه چه خری هستی نکبت با مردم درست حرف بزن تا تقی به توقی میخوره میره سراغ بحثی که نباید بره خداییش سخته با جنس مخالف چت کنی و منحرف نشی

دم اونایی که چت میکنن و همیشه سالمن گرم نفس دشمناشونم کم

مردن به مولاخیلی وجود میخواد چت کنی و سالم بمونی

اصن چت خودش منبا کوچکی از فسادای ثانویس که ادمای خری مثه من میرن دنبالش به نظر من چت اصلا سالم و خوب نی

خلاصه با دانی چت میکنم با مهسان چت میکنم با یاسی چت میکنم ج چت میرم فانوس میرم یاهو هستم با فرزاد و خلیل چت میکنم و خلاصه همش میچتم

و هر روز هم بدتر از دیروز (وضع من)

اما بازم شکرش خدا رو

دیروز رضا گفت دریا بهم زنگ زده گفته نامزدی کردم و ازین حرفا

عذت زیاد وقت خوش




اینم نمونه ای از ابراز ترادت به امام حسین واسه من که جالب بود حرکتشون

به خودشون قلاده بستن و ادعای سگ بودن میکنن که من چندین جا هم شنیدم کار درستی نیست

البته خدا عالمه من چرا بخوام قضاوت کنم


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد