از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)
از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)

شنبه 21 بهمن ماه 1391

بسم الله الرحمن الرحیم



سلام و وقت خوش

هنوز که هنوزه با مامانم اینا قهرم و حال ندارم اشتی کنم خوشم نمیاد از رفتارش یه جورایی بچه گانه فک میکنه

پنج شنبه باشگاه بودم بدک نبود قبل باشگاه همچی شور و شوق دارم برم باشگاه ولی وقتی میرم اونجا حالم گرفته میشه

حس میکنم رفیق چندسالم داره بهم حسودی میکنه اصن بعضی وقتا حال گیری میشه

دیروز جمعه هم مسابقه بود رفتم یه ذره اذیت کردیمو اومدیم خونه و ناهار و ازین بحثا خواب و اینا

دیشب تا حالا هم بیدارم الانم ساعت ششو سی و پنج صبحه

پریشب رضا اومد خونمون و با هم خوابیدیم که صبح بریم مسابقه ولی من نخوابیدم دو دقه اومدم بخوابم طرفای ساعت 5 و اینا 30 بار گوشی رضا همو موقعی که دارم میخوابم زنگ خورد و پارازیت انداخت رو اعصاب نداشتم

بعد از مسابقه هم اومدم طرفای خونه و بقیشو پیاده اومدم حدود 2 ساعت پیاده راه اومدم تا رسیدم خونه البته دو ساعت نشد به گمونم

تو راه میومدم فک میکردم اخه خدای من پول هدف افرینش ادماس یا علم

ادما واسه پول افریده شدن یا علم

خو اگه هدف علمه که بنظر من هدف باید علم باشه پ چرا همه دنبال پول میگردن و عاشقشن و از صب تا شب سر همدیگه رو کلاه میزارن تا پول بدست بیارن؟؟؟

ینی ارزشامون اشتباه شده ؟

درسته علم شکمو پر نمیکنه ولی پول هم ادمی رو تکامل نمیبخشه یه جورایی لازم و ملزوم همن ولی بازم علم مهم تره

چه یه تیکه نون بخوری و قانع باشی که البته سخته اینجوری قانع باشی چه اینکه بهترین غذا رو بخوری

درسته که همیشه باید هدفت اون ستاره ی بالا بالایی باشه تا حداقلش به ابرا برسی اما نظر من اینه که اگه علم داشته باشی بقیه بخاطر این علم والایی که داری سراغت خواهند اومد چون بهت محتاج میشن

نمیدونم درکش هنوز برام مشکله نمیتونم اهم و مهم کنم

تو خیابون میومدم دیدم همه جوونایی که ماشین دارن صدای ضبط ماشینشون بلند کردن و یه قیافه ای برات میگیرن اولش پیش خودم گفتم عجب ادمای بی فرهنگی ان اینا ولی وقتی خوب فک کردم دیدم خودمم همینطوری ام وقتی سوار ماشینم و کسی برام مهم نی اصن پیاده و سوار ماشین بودن دو تا جو جداگونس

یه جورایی باحاله

وقتی سواری انگار نادونا رفتار میکنی و وقتی پیاده میری تریپ ادم عاقلا رو بر میداری

چمیدونم والا خدا خودش عاقبت همتونو بخیر کنه اگه یه موقع دلش واسه منم سوخت یه زیر چشمی بمون نگاه کنه کافیه


چند وقت پیش با دوست مذهبیم بیرون بودم اون برگشت بمن گفت ما واقعا خدامونو نشناختیم ما مومن نیستیم و مسلمون

من پیش خودم گفتم بابا وقتی این که کارش درسته اینو میگه من کجای کارم الانم همینطور دارم پس رفت میکنم و میشم یه ادم پست فطرت با خوی حیوانی

خدایا رحمی کن بمن و همه کسایی که دوست دارن بهتر باشن ولی نمیدونن چطوری

ما راهو بلد نیستیم تو راه گشای ما باش البته تو اون دنیا


وقت خوش 22 بهمنتونم مبارک




خانوم ژکوند بعد از مشرفیت به اسلام



مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو / یادم از کشته ی خویش امد و هنگام درو

گفتم ای بخت بخفتیدی و خورشید دمید / گفت با این همه از سابقه نومید نشو

گر روی پاک و مجرد چو مسیحا به فلک / از چراغ تو به خورشید رسد صد پرتو

تکیه بر اختر شب دزد مکن ای عیار / تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو

گوشوار زر و لعل ار چه گران دارد گوش / دور خوبی گذرانست نصیحت بشنو

چشم بد دور ز خال تو که در عرصه ی حسن / بیدقی راند که برد از مه و خورشید درو

آسمان گو مفروش این عظمت کاندر عشق / خرمن مه بجوی خوشه ی پروین بدوجو

اتش زهد و ریا خرمن دین خواهد سوخت / حافظ این خرقه ی پشمینه بینداز و برو



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد