از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)
از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)

جمعه 30 فروردین ماه 1392

بسم الله الرحمن الرحیم



سلام و وقت خوش خوبین؟؟؟

ممنون منم بد نیستم چند روزه اعصابم داغونه همش بد بیاری از قدیم گفتن هر جوری که فک کنی همونجوری واست اتفاق میافته

دیروز اومدم با دوچرخه برم باشگاه تو راه کم باد بود چرخ عقبی رفتم باد بزارم روش یهو دیدم کل باد تایرش خالی شد حالا نیم ساعت مونده تا باشگاه , باشگاهم حدودا 8 الی 10کیلومتری راه بود دوچرخه رو گرفتم دست رفتم جلوتر یه جای دیگه بود چرخو باد کردم و دیدم باد شد راه افتادم رفتم یه لوازم ورزشی مچ بند گرفتم چون مچ دستم اسیب دیده دیشبم تو باشگاه زانوم اسیب دید رگ سیاتیک کمرم هم گرفته واسه دوچرخه و اینکه سنگین تمرین میکنم انگشت دستمم ورم داره خو نه از لحاظ جسمی سالمم نه از لحاظ روحی

حتی تامین امنیت هم نمیشم ینی همه جوره داغون میشه من مثال خوبی میشم واسه ترسوندن بقیه میگن فلان کارو نکن میشی مثه فلانیا


هرچی خیره پیش میاد ماشاالله همه هم از ادم توقع های جور واجور دارن دیشبم با ویشکا دعوام شد ولی ازش عذر خواهی کردم خلاصه همیشه خستمه همیشه بی حالم حوصله ی درس هم ندارم

صبح بیدار شدم دیدم رفیق دانشگام بالا سرم نشسته جا خوردم رفتم پایین از مامانم بپرسم هنو هیچی نگفتم میگه نمیدونستم درو باز کنم یا نه میگم تو که درو باز کردی حالا میپرسی...

بعضی وقتا یه چیزایی میبینم که کلا نا امید میشم اصن یه موقعایی بعضیا یه کارایی میکنن که انگاری مشکل اونا منم ولی من اصلا تو اون موضوع حتی دخیل هم نشدم چه برسه که بشم مشکل...

بچه ها هم طلبکارم شدن دیروز علی میگه من بهت گفتم بیا گوشیمو درست کنیم بعدا میگی خستمه ولی شب میری بیرون پینگ پنگ بازی میکنی نمیدونم چی جواب اینارو بدم والا به خدا که باید جواب پس بدم روزی صد بار هم از خودم میپرسم چرا فلان جا فلان کاری که خوب بود رو نکردی حالا به ننه و بابا هم باید جواب پس بدی به دوست باید جواب پس بدی یکی هم نیس که بیاد به ما جواب پس بده دلمون خنک شه همش باید بدیم

از بس واسه همه خوب بودم تا یه ذره بدی از من میبینن ناراحت میشن من خودمو جوری عادت دادم که حتی وقتی یه نفری یه کار بدی میکنه من ازش عذر بخوام تا اون به خودش بیاد ولی معمولا این کاری که میکنم نتیجه ی عکس میده بر عکس عمل میکنه نمیدونم من فک میکنم وقتی من خوب باشم بقیه هم خوبیمو میبینن و خوب میشن ولی وقتی خوبی میکنم اونا واسم شاخ میشن و دم در میارن و احساس بزرگی و عاقلی میکنن فک کردن واقعا خوبن

میگن یه چیزو وقتی به یه نفر زیاد تلقین کنی همون میشه ملکه ی ذهنش حتی اگه اون چیزی که واسش ملکه شده دروغ باشه ولی خودش باورش میکنه و خودشو اونجوری میشناسه که بقیه میگن منم از بس به بقیه گفتم تو خوبی تو بهترینی تو ماهی تو فلانی همه فک کردن دیگه بدی ای تو وجودشون نیست یه ذره نمیشینن فک کنن شاید اشکالی تو وجودشون باشه زندگیه همه شده خوردن و خوابیدن و شهوت که خودمم همینم اما من میدونم که هیچی نیستم ولی بقیه نمیدونن و اونی که نمیدونه خیلی خطرناک تره تا اونی که میدونه


وقت خوش



یه جمله توی ذهنمه که میگه یه ساعت تفکر صحیح که منجر به تغییر رویه ی زندگیت بشه البته در جهت مثبت از هفتاد سال عبادت با ارزش تره فک کنم امام صادق گفته ولی دقیق یادم نیس مضمون جملش همینی بود که نوشتم


خشت سر خم ز ملکت جم خوشتر

بوی قدح از غذای مریم خوشتر

آه سحری ز سینه خماری

از ناله بوسعید و ادهم خوشتر

به لاله نرگس مخمور گفت وقت سحر

که هر که در صف باغ است صاحب هنریست


بنفشه مژدهٔ نوروز میدهد ما را

شکوفه را ز خزان وز مهرگان خبریست


بجز رخ تو که زیب و فرش ز خون دل است

بهر رخی که درین منظر است زیب و فریست


جواب داد که من نیز صاحب هنرم

درین صحیفه ز من نیز نقشی و اثریست


میان آتشم و هیچگه نمیسوزم

هماره بر سرم از جور آسمان شرریست


علامت خطر است این قبای خون آلود

هر آنکه در ره هستی است در ره خطریست


بریخت خون من و نوبت تو نیز رسد

بدست رهزن گیتی هماره نیشتریست


خوش است اگر گل امروز خوش بود فردا

ولی میان ز شب تا سحر گهان اگریست


از آن، زمانه بما ایستادگی آموخت

که تا ز پای نیفتیم، تا که پا و سریست


یکی نظر به گل افکند و دیگری بگیاه

ز خوب و ز شب چه منظور، هر که را نظریست


نه هر نسیم که اینجاست بر تو میگذرد

صبا صباست، به هر سبزه و گلش گذریست


میان لاله و نرگس چه فرق، هر دو خوشند

که گل بطرف چمن هر چه هست عشوه‌گریست


تو غرق سیم و زر و من ز خون دل رنگین

بفقر خلق چه خندی، تو را که سیم و زریست


ز آب چشمه و باران نمی‌شود خاموش

که آتشی که در اینجاست آتش جگریست


هنر نمای نبودم بدین هنرمندی

سخن حدیث دگر، کار قصه دگریست


گل از بساط چمن تنگدل نخواهد رفت

بدان دلیل که مهمان شامی و سحریست


تو روی سخت قضا و قدر ندیدستی

هنوز آنچه تو را مینماید آستریست


از آن، دراز نکردم سخن درین معنی

که کار زندگی لاله کار مختصریست


خوش آنکه نام نکوئی بیادگار گذاشت

که عمر بی ثمر نیک، عمر بی ثمریست


کسیکه در طلب نام نیک رنج کشید

اگر چه نام و نشانیش نیست، ناموریست


پروین اعتصامی

نظرات 2 + ارسال نظر
روستازاده سه‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 03:24 ب.ظ

سلام پسر خوب
یه ضرب المثل هست که میگه:
خوبی که از حد بگذرد نادان گمان بد برد...
بعله این است سرانجام خوبی زیاد به کسانی که شایستگی اونو ندارن!

خوش بگذره بدرود

درسته خوبی از حد میگذره و کارم اشتباس اما شرایطشونو سعی کردم درک کنم ... هعی چی بگم

روستا زاده پنج‌شنبه 14 آبان‌ماه سال 1394 ساعت 02:38 ب.ظ

من که میگم برو پی کارت
البته یکی باید بیاد اینو به خودم بگه!
.................................
وجدان نمونه ی من: آخه دختر جون تو که لالایی بلدی چرا خوابت نمیبره؟
من مهربون: وجدان ساکت بذار دو کلوم به این مشنگ بگیم شاید بیشتر از من حالیش شد دست از این منگول بازیاش برداشت...!!!
وجدان نمونه ی من: برو بابا دلت خوشه تو که در سطح 48 قرار داری نفهمیدی همینجور داری منگول بازی درمیاری اون وقت این بشر دو پا که تو سطح 60 بفهمه؟ کم داریا!!!
من مهربون: نه باشه حالا من بچم نمیفهمم این که خرس گنده شده میفهمه دیگه حتما ربطی به سطح نداره اون یه بحث جداست.
وجدان نمونه ی من: خدایا میشه بگی من چه گناهی کردم شدم وجدان اینه مشنگ؟
من مهربون: دلتم بخواد ایششششششششش!!!
وجدان نمونه ی من: نخواستیم بچه پررو من باشم دیگه حرف بزنم!
من مهربون: تو راس گفتی به نیم ثانیه نکشیده باز حرف میزنی...!!!
.
.
.
و اینگونه وجدان نمونه در برابر منه مهربون کم می آورد خخخخخ
.
.
.
از این خود درگیری ها تو راه مدرسه بسیار دارم!!!

تو کلا درگیری بقیه رو هم درگیر خودت میکنی از بس بیلیخت و کشل و زشتوکی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد