از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)
از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)

زمان...

نه تو می مانی و نه اندوه

 

 

و نه هیچیک از مردم این آبادی ...

 

 

به حباب نگران لب یک رود قسم،

 

 

و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،

 

 

غصه هم می گذرد،

 

 

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند ...

 

 

لحظه ها عریانند.

 

 

به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز.

 

 

سهراب سپهری...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد