از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)
از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)

1393/12/10

هعی بازم تنهایی بازم بی کسی بازم غم

درسته درد اورن اما بدون اینا نمیتونم زندگی کنم من تو زندگیم فقط همینا رو دارم


زندگی خوب نیس چون ما ادما خوب نیستیم اگ خوب باشیم هیچ وقت ازش شکایت نمیکنیم

وقتی فک میکنم چرا اینطور شده میبینم خودم یه کارایی کردم ک مستحق اینچیزا بودم ادم همیشه نمیتونه زمونه و خدا و روزگارو بهونه کنه ک بگه اینا باعث شدن ک اینطوری شد

همیشه راهی برا فرار وجود داره


خیلی دوس دارم الان یه شیشه عرق شراب نمیدونم یه همچین چیزی بخورم برم تو رویا رویا شیرینیش زیاده اما حیف ک محرومم ازین چیزا


شب خوش...

نظرات 2 + ارسال نظر
علی یکشنبه 10 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 11:20 ب.ظ http://ploton.blogsky.com

بیست وسوم اسفند تولدعزیزی را جشن



خواهیم گرفت که منتظر پیامهای تبریک شما می مانم



ان شاالله که بتوانم این عزیزراشادکنم البته باکمک شماعزیزان.

تولد کیست عایا من نمدانم

تجربه کردم مى فهمم چ میگى جمعه 22 اسفند‌ماه سال 1393 ساعت 10:02 ق.ظ

حالا فهمیدم چ مى کشى کسى نمى تونه بفهمه باید زندگیت رو تجربه کنه
(نصیحت فایده نداره هیچ وقت چون بیشتر اذیت مى کنه مى خواى کمک کنى بمون کنارش همین )
روم نمیشه بگم خیلى هم ازت معذرت مى خوام خواهش مى کنم منو ببخش واسه همه چى

سلام بزرگوار
من از هیچ کس کینه ندارم و همه رو بخشیدم امیدوارم بقیه کم و کاستی های منو ببخشن و منو عفو کنن
سپاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد