از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)
از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)

96/04/15

سلام وقت بخیر چطورین خوبین خوشین سلامتین :))


امروز روز بدی بود نه که بقیه روزام روز خوبی باشه ها نه , امروز بد تر از روزای بد دیگم بود :)) حالا درست شد فک کنم مقصود و هدف کلام رسید


خستم احساس خواری میکنم یه جوری حس میکنم دارم به همه میچسبم ک بهتر شم و خودم راضی باشم ولی کسی بم محل نمیده یه حس خیلی خیلی بدی هست گمونم

کاش میشد اینجا نباشم مث خیلیا زندگی کنم و ادم باشم ولی دیه حس هیچی نی همیطو ک نفسی میاد و میره خوب نیس ولی خوبه ک میگذره

زندگی مام همینه شاید قراره درس عبرتی باشیم برا بقیهالبته یکی دو روز ازین روزایی ک گذشت بد نبود بهتر از بقیه اش بود

ولی خو میدونی وقتی تنها باشی مداوم وهمیشه بخای به خودت بقبولونی beghaboolooni (عجب کلمه ای شدا ) که خوب هستی و صبر کن و یه روز هم میاد ک تو هم خوش بشیو امید واهی به خودت بدی اخرش حتما به جنون و افسردگی میکشه


ولی حقیقت چیز دیگری است هرچی بکاری درو میکنی وقتی تلاشی نباشه و هیچ کاری نکنی و همش بشینی نگات به خدایی باشه ک گرچه دستش بازه ولی به عملی ک انجام میدی پاداش میده نه به تفکری ک داری یا به نیتی ک داری ,  وقتی ک ببینه من ایطو زمین گیر هستم و همش تو گناه و بدی سیر میکنم و کاری به خدا و خودش ندارم و هیچ عملی هم ازم نیست حق داره چیزی بهم نده گرچه من شاکی باشم و بخام ک داشته باشم ولی اگر یه چیزی به من بده و به بقیه نده این میشه ظلم به بقیه و ظالم بودن هم از خدا به دور است



زندگیم خیلی جالبه همه چیز رو حالت تکرار بدون شادی و خوبی همه اش چیزایی هست ک برای گذراندن عمره و نه برای زندگی لازم و ضروری یه ادم

همیشه حس میکردم شاید زندگی و معاشرت با یه جنس مخالف بتونه خیلی درد ها رو کم کنه ولی اینطور ک پیش میره میدونم ک تفکرم اشتباس و هر نفر شخصیتی مجزا داره منم شخصیتم جوری شکل گرفته ک حس میکنم کسی قادر نیست باهام بسازه

اخه کی از یه ادم خشک و تعصبی و افکار محدود و قدیمی و بد اخلاق خوشش میاد

خیلی به این فک میکنم که من موقع به دنیا اومدن انگاری همه عیب های اطراف رو جمع کردم و شدم یه ادم که همش رو به بدی میچرخه اصن یه جوری داغونم :))

میخاستم خودکشی کنمبهش نزدیک شدم ولی اخر خط برگشتم نمیدونم چرا اخرش همیشه نمیشه

شاید یه روز بیاد ک بشه و راحتی برای همه و من به ارمغان بیاد

زندگی دوحالت داره یا اینکه میتونی موفق بشی و خوب باشی و مفید واقع میشی ک مجوزی هست برای ادامه ی زندگیولی حالت دوم دقیقا برعکسه ک باید بری و ببندی و نباشی تا فضا برای بقیه کسایی باشه ک میتونن موفق باشن و خوب باشن و جلو برن

دنیا برا بازنده ها نیست

ان شا الله میشه و میتونم و یه روز میاد ک نباشم خیلی منتظر اون روزم احساس شادی به همه کسایی ک اطرافم هستن و یه عمر منو ندیدن و باعث شدن ب ته خط برسم

من خواستم خوب باشم خواستم پیشرفت کنم ولی هیچکس دستگیر من نشد و دیگه به پوچی و هیچی رسیدم و دیه اصن همینم برام مهم نی تفکراتم و کارام چه باشم چ نباشم فرقی ندارد ...


خوش باشید و در پناه خدای بزرگ به سلامت گذران عمر کنین




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد