از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)
از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)

شنبه 24 فروردین ماه 1392

بسم الله الرحمن الرحیم



سلام صبحتون بخیر امروز صبح زود بیدار شدم خیلی زود ساعت 7 و نیم بیدار بودم خودمم تعجب کردم حتی بدون اینکه ساعتی چیزی بزارم که بیدار شم ما اینیم دیگه از بچگی سحر خیز بار اومدیم


دیشب سر راس ساعت 12 خوابیدم تا صبح زود بیدار شم درس بخونم ولی الان که بیدار شدم اصن حس و حال درس خوندنو ندارم دلم میخواد برم بخوابم خستمه


پنج شنبه باشگاه بودیم حسابی کتک خوردیم و زجر کشیدیم بدنم تا دیروز بسته بود تازه باز شده

دیروز بعد از ظهرم رفتیم بیرون تو پارک تمرین کردیم و ورزش و اینا و اومدیم خونه

اولین امتحانم 1 ام خرداده هنو هیشی نخوندم

دیشب خوابیدم تا صبح ساعتای 4 و اینا که هی از خواب میپریدم خواب خاصی ندیدم ولی بعدش که بیدار شدم همش خوابایی میدم که میخوام به یه نفر کمک کنم ولی نمیتونم یکیش این بود که خواستم به یه دختر بچه کمک کنم ماشین زد بش و مرد

خوابایی میبینن مردما


اوضاعم خوبه بد نیس ولی شبا ساعت 12 و اینا همون موقعایی که میخوام بخوابم یه حسی تموم وجودمو میگیره از همه ی اطرافیان و کل مردم متنفر میشم یه جورایی میخوام خودمو حلق اویز کنم ولی نمیتونم هی میگم بزا گوشیمو خاموش کنم از همه دنیا راحت شما ولی بازم میبینم نمیشه و گوشی روشنه و اجبار و اجبار و اجبار


دریا اینا هم اومدن شیراز خونه خریدن ولی من نمیتونم ازش خبری بگیرم و این یکم ازارم میده البته وجودش زیاد مهم نیسا البته زیاد مهم نیس یکمی مهمه

برم ببینم دنیا چیطوری میچرخه و ما کجاش قرار میگیریم خوش باشین و شاد انشالله

خدای بزرگ هم یادتون نره

اللهم صل علی محمد و ال محمد



گوئیا عزم ندارد که شود روز امشب

یا درآید ز در آن شمع شب افروز امشب


گر بمیرم بجز از شمع کسی نیست که او

برمن خسته بگرید ز سر سوز امشب


مرغ شب خوان که دم از پردهٔ عشاق زند

گو نوا از من شب‌خیز بیاموز امشب


چون شدم کشتهٔ پیکان خدنک غم عشق

بردلم چند زنی ناوک دلدوز امشب


همچو زنگی بچهٔ خال تو گردم مقبل

گرشوم بر لب یاقوت تو پیروز امشب


هر که در شب رخ چون ماه تو بیند گوید

روز عیدست مگر یا شب نوروز امشب


بی لب لعل و رخت خادم خلوتگه انس

گو صراحی منه و شمع میفروز امشب


تا که آموختت از کوی وفا برگشتن

خیز و باز آی علی‌رغم بداموز امشب


بنشان شمع جگر سوخته را گر چه کسی

منشیناد بروز من بد روز امشب


اگر آن عهدشکن با تو نسازد خواجو

خون دل میخور و جان میده و میسوز امشب


تا مگر صبح تو سر برزند از مطلع مهر

دیده بر چرخ چو مسمار فرود و ز امشب


                                                                                                  خواجوی کرمانی

دوشنبه 19 فروردین ماه 1392

بسم الله الرحمن الرحیم



سلام و وقت خوش

خوبین خوشین سلامتین ؟ الان تو چت روم بودم ییهویی روم هنگ کرد دیگه هم نرفت داخل

البته کم کم باید منتظر این باشیم که اینترنتا و تلفن ها و اس ام اسا و همه چیز قطع شه چرا؟ چون انتخابات نزدیکه

من گمون میبرم تلویزیونم قطع کنن شاید برق و اب هم قطع کردن معلوم نیس

هنوز هیچی نشده همه افتادن به جون هم هرکسی داره از یه حزبی دفاع میکنه فقط بدونین این عقیده ی خودمه سیاست خیلی کثیفه و کسایی مثه من هیچی ازش نمیدونن فقط ادای ادم عاقلا رو در میارن پشت پرده یه چیزایی هست که امثال منو شماها هیچ جوره مغزمون بهش قط نمیده


دیشب که داشتم میخوابیدم توی این فکر بودم که حیوونا توی خوردن غذا و اب و اینا غریزی عمل میکنن ما هم تقریبا غریزی میریم و خوراک و اب مصرف میکنیم چون گشنمون میشه غریزی میریم میخوابیم چون خستمونه دلیلاش معلومه و چیز پیچیده ای نیست

اما حالا میگن فرق انسان با حیوان تو قدرت عقل و اختیارشه درست ولی بنظرم دارن حق انتخاب و اختیار رو از ماها میگیرن

از وقتی بچه ایم نمیزارن هیچی بفهمیم تا یه چیزی هم خلاف ایدشون بگیم سرکوبمون میکنن اون موقع سرکوب کننده ها والدین هستن ... میگذره بزرگ میشیم تا بخوایم چیزی از دنیامون بفهمیم مدرسه سرکوبمون میکنه ... بعدشم جامعه و دولت

مغزمونو شست شو دادن ما هیچی از دنیا نفهمیدیم زندگیو نفهمیدیم نمیدونیم چی به چیه

اینقده با تلوزیون و رسانه رو ما تاثیری که مورد نیاز خودشون بوده گذاشتن که ما شدیم ادمای هیپنوتیزم شده ای که بدون علت در صدد تایید حرفاشون بر میایم

اگرم از حرفای تلوزیون و رسانه تاثیر برداری نکنیم دوستانی هستن اطرافمون که ازونا تاثیر بگیرن و بیان تاثیرشونو روی ما ابلاغ کنن

کل جهان شده جهان رسانه ای که به عنوان دهکده ی جهانی معروفه گمونم

من خودم به شخصه چیزی از زندگی نفهمیدم و اینجوری هم که داره پیش میره چیزی نخواهم فهمید

روی سخنم با کس خاصی نیس منم عضوی از جامعه ی بزرگ ایرانم من همیشه گفتم و خواهم گفت حق همیشه با مردمه چون مردم اکثریت رو تشکیل میدن مردم هستن که به کشور هویت میدن مردم هستن که ملت را تشکیل میدن پس نباید عده ای خاص درصدد منافع شخصیشون منافعع جمعی کشور رو به خطر بندازن مهم مردم هستن و بس


امیدوارم سالی پیش رو داشته باشیم که بهترین سال واسه مردممون باشه و مردم بتونن رفاه نسبی خودشونو بدست بیارن


راستی شیدا رو هم شناختم یکی از بچه های روم بود که اسمشو بهم گفته بود ولی من یادم رفته بود و الان شناختمش این همون ویشکاس ویشکا گلیه خودمون


وقت خوش



با خدا باش پادشاهی کن بی خدا باش هر چه خواهی کن


خودتو بشناس تا خدا رو هم بشناسی بفهم خدا چیو بوجود اورده به عظمت خدا پی میبری

فقط خودت خدا


اگر داری تو عقل و دانش و هوش

بیا بشنو حدیث گربه و موش

بخوانم از برایت داستانی

که در معنای آن حیران بمانی



بقیه ی شعر توی ادامه ی مطلب هست اگه نخوندین بخونین فوق العادس منظومه ی موش و گربه که خیلی معروفه از عبید زاکانی

ادامه مطلب ...

یکشنبه 18 فروردین ماه 1392

بسم الله الرحمن الرحیم



سلام و وقت خوش

خوبین خوشین؟

شکر خدا امیدوارم خوب باشین البته این دوره خیلی سخته خوب بودن و خوب موندن

صبحی ساعت 13:45 بیدار شدم که البته ظهر به حساب میاد نه صبح دیشب هم ساعت 2 بود خوابیدم و الان خیلی کسل هستم خمیازه هم میکشم

با وجود اینکه خواب بودم بازم خستمه


این شیوا جانی که واسه ما یادداشت میزاره رو نشناختیم ولی حرفاش جالبه خوب مینویسه اگه به نویسندگی علاقه داشت میکردمش نویسنده ی اینجا ولی میدونم نه خوشش میاد نه دوست داره شایدم دوست داشته باشه

شیراز هواش متغیره وگرنه میرفتم بیرون دو روزه بارون میاد میترسم برم بیرون خیس بشم چتر هم که نداریم با خودمون ببریم خیس نشیم کفشمونم که انگا صافیه وقتی میپوشی از همه جاش اب رد و بدل میشه ههههه اینم اوضاع ما والا بغران

چنتا برنامه دان کردم از نت همش ارور میده و نصب نمیشه و ازین بحثا ینی نشد ما از یه چیزی خوشمون بیاد و درست باشه هرچی داشتیم یه جاش ایراد داشته ولی بازم خدایا شکرت ازین همه لطفی که به من داشتی خداییش خیلی بهم لطف داشته و من لایقش نبودم و همیشه کاسه ی گله مندی دستم بوده خدایا خودت منو ببخش تو خوبی و بهترینی ولی من اینقده نادونم که به خودم فک میکنم فقط فکر نیازامم و تورو فراموش میکنم ولی خودت گفتی به هرکس به اندازه ی توانش بازخواست میکنی منم سعیمو میکنم توانمو بالا ببرم تا تو بیشتر راضی باشی البته اینم میدونم که الان اصلا از من راضی نیستی ...

خلاصه ازت ممنونم که بهم فرصت زندگی میدی

فعلانی بای




حکایت کنند از بزرگان دین

حقیقت شناسان عین الیقین

که صاحبدلی بر پلنگی نشست

همی راند رهوار و ماری به دست

یکی گفتش: ای مرد راه خدای

بدین ره که رفتی مرا ره نمای

چه کردی که درنده رام تو شد

نگین سعادت به نام تو شد؟

بگفت ار پلنگم زبون است و مار

وگر پیل و کرکس، شگفتی مدار

تو هم گردن از حکم داور مپیچ

که گردن نپیچد ز حکم تو هیچ

چو حاکم به فرمان داور بود

خدایش نگهبان و یاور بود

محال است چون دوست دارد تو را

که در دست دشمن گذارد تو را

ره این است، روی از طریقت متاب

بنه گام و کامی که داری بیاب

نصیحت کسی سودمند آیدش

که گفتار سعدی پسند آیدش

شنبه 17 فروردین 1392

بسم الله الرحمن الرحیم



سلام چنتا چیز یادم رفت دوباره اومدم

یکی اینکه دیشب بیرون بودیم یه دو سانتی متر دریچه ی ماشین باز بود یه ماشین اومد کنارمون رد شد اندازه ی یه دریاچه اب ریخت داخل ماشین شدم خیس خیس

با دانی حرف زدم راهش اشتباس ولی خودش نمیدونه البته راه منم اشتباسا ولی ادمیه دیگه نمیفهمه که راهش اشتباهه تا وقتی که سرش بخوره به یه سنگی که اون سنگه یه مشکله یا اینکه موقعی باشه که کار از کار گذشته باشه و هممون همینیم فک میکنیم مشکل واسه بقیه پیش میاد و نظاره گرشون میشیم تا وقتی که واسه خودمونم یه شمکل پیش بیاد و بقیه نیگامون میکنن


جریان قورباغه ی ارام پز رو شنیدین

میگم واستون قورباغه به اب گرم حساسه و وقتی داخل اب داغ بیافته فلج میشه حالا فرض کنین یه قورباغه رو میندازی توی یه ظرف اب جوش مطمئنا اون فرار میکنه و نمیزاره که فلج شه اما حالا همونو میندازیم تو یه ظرف اب سرد اون توی اب جا خوش میکنه و مطمئنه که مشکلی پیش روی اون نیست وقتی زیر اب رو اروم اروم گرم کنی بازم حس نمیکنه نمیفهمه هنوزم تو همون حس و حال قبلیه تا وقتی که اب جوش میاد و کامل داغ میشه و به خودش میاد که باید فرار کنه و میبینه که فلج شده و کاری ازش ساخته نیس

غرض از گفتن این که خیلی ها هم شنیدن اینه که ما ادما خیلی هامون عاقبت اندیش و پیر عقل نیستیم خیالمون از همه چی و همه جا راحته فک میکنیم خیلی جاها حق با ماست و خیلی جاهای دیگه هم جانب طرفی رو میگیریم که بدون فکر کردن به طرفداری اون میپردازیم

خلاصه خیلی جوانبو باید در نظر بگیری تا بشه موفق بود تا بشه یه فرد مفید واسه اجتماع تا بهت بگن موفق خیلی راه هست تا سر منزل مقصود


ادمای این دوره دغدغشون شده خوراک و پوشاک و مسکن که توی روانشناسی این اساسی ترین نیازه و پایه ی وجودیه انسانه اما مردم ما دنبال همینن صب تا شب سگ دو میزنن تا نیاز اولیشونو تامین کنن و اخر سر هم توش میمونن و این یکی از دلایل عدم پیشرفت هممونه البته به نظر من



یکی از بچه های چت هم با من قهره خیلی رفته رو اعصابم که البته تقصیر کار خودم بودم شوخی ناجور کردم و شد اینی که نباید میشد

اما امیدوارم حداقل منو ببخشه چون نمیخوام هیشکی تو این دنیا از من ناراضی باش و ناراحت اگه کسی هست که اینو میخونه و از من ناراحته خواهش میکنم منو ببخشه تمنا میکنم حلالم کنه من مثه خیلی پسرای دیگه نادونم و این خصوصیتمه که البته قابل تغییره


چند وقته اعصابم خراب شده رفتارم عوض شده با همه دعوامه نمیدونم با دوستای 5 سالمم هم بحثم میشه منو به چشم یه ادم مغرور میبینن و میگن خیلی کلاس میزاری با بچه های نتی هم دعوامه وقتی نیگا میکنم اطرافم میبینم هیچکسو ندارم . پریشب با علی دعوام شد که اشتی کردیم دیشبم با حمید هوووف نمیدونم چمه از بس زیادی فک کردم اینجوری شدم


خدا پشت و پناه همه ی خوب های جهان


راستی شیراز هم بارونیه و خدا بهمون لطف کرده و نعمتشو بهمون ارزانی داشته من که ازش خیلی ممنونم شکرت خدایا


آن یار که عهد دوستداری بشکست

میرفت و منش گرفته دامن در دست

می‌گفت دگر باره به خوابم بینی

پنداشت که بعد ازو مرا خوابی هست


شنبه 17 فروردین 1392

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام خوبین من که خیلی داغونم

آخه ببین دو تا راه بیشتر نیست یا من ادم خوبی هستم یا ادم بدی هستم خب اگه ادم خوبی هستم که خودم میدونم اشغالم و هیچی نیستم پس چرا زندگیم اینجوره اونایی که خوبن که زندگیشون عالیه و عشق و صفا میکنن اگه هم ادم بدی هستم و لایق بدی ام پس چرا خدا بهم یکم خوبی نمیکنه که من بواسطه ی خوبی اون خوب شم یا اینکه بواسطه ی خوبیش کلا غافل شم ازش و ولش کنم نمیدونم ...

اما بازم گناه کردم بازم دل خدامو رنجوندم بازم افسرده شدم بازم دارم راه تباهی رو میرم بازم ...


هی روزگار دمت گرم مارو یه جایی اوردی که راهمون نه راست میشه نه کلا کج توی یه بیراهه ای که 20 ساله توش دست و پا زدیم و این طرف اونطرف دویدیم و هیچی نشدیم توی یه بیابون که هیچ کس ازش زنده بیرون نمیره هووووم دلم خیلی پره

این شیوا خانومی هم که یادداشت میزاره حالا یا من میشناسمش یا نمیشناسمش ولی کاش میگفت کی هست که منم بشناسمش خو میگه منو میشناسی اما در باورم نیس که بدونم کی هست اما هر کی هست خوشم میاد از حرفاش دوس دارم منو این قده بزنن و ازارم بدن تا بمیرم اینو خیلی دوس دارم دوس دارم بواسطه ی یه نفر بمیرم اصن یه جور شه که دیگه نباشم زندگیم خیلی تکراری و غم انگیزه هیچی توش نیس که بخوام یه ذره بش دلم خوش شه یه ذره امید بگیرم بتونم بلند شم

باطری موبایلم که باشی یه روز تموم میشی و شارژر میخوای بابا منم باطریم تموم شده جون ندارم ولی هی باید شارژ داشته باشی...

خدای بزرگ منو بابت کارام ببخش خودت میدونی خیلی جاها خیلی وقتا جلوی خودمو گرفتم ولی خیلی جاها هم خودم به گند و کثافت کشیدم خودت بشین با حکمت و عدالتت بسنج هرچی لایقمه رو بهم بده من چیزی زیاد تر از حقم ازت نمیخوام فقط میخوام تویی که تنها موجودیه تموم زندگیم هستی از من راضی باشی همین...

خدانگهدارتون


اینم یادداشت شیوا که نمیدونم کی هست [میدونم ک میدنی کی هستم فقط نمیخوای ب زبون بیاری نیار مهم نیست انکار کردن جزی از زندگیت شده اینجا فقط یکی تورو خوب شناخته اونم منم ترس و نگرانی شده زندگیت،تو خیال و توهم زندگی میکنی. همش در حال فراری خودتم نمیدونی از کی ، امامن بهت میگم از خودت....]




اینا وفا و مردونگی سرشون میشه اما ادمای اشغالی مثه من هنوزم توی ب بسم الله موندن



از بار گنه شد تن مسکینم پست

یا رب چه شود اگر مرا گیری دست

گر در عملم آنچه ترا شاید نیست

اندر کرمت آنچه مرا باید هست

جمعه 16 فروردین ماه 1392

بسم الله الرحمن الرحیم


سلام و وقت خوش خوبین خوشین سلامتین؟؟؟

یه نظر واسم اومده بود خیلی خوشم اومد به این مضمون:

{خدا ب هرکی لایق باشه میده حتما در تو چیزی ندیده ک زندگیت اینه اخ از ادمای ک همش میشیننو حرفای قشنگ میزنن متنفرم درکل گفتم میدونم ناراحت نمیشی چون فقط ی نظر بود شایدم بشی چون اخیرا خیلی بی جنبه شدی}


من نمیدونم اینو کی نوشته ولی خداییش حقیقتو گفته خیلی باهاش حال کردم زیبا نوشته اونی که لایقم بوده رو گفته این نشون دهنده ی اینه که دقیق منو شناخته و باعث خوشحالیه...


دیشب رفتیم پینگ پنگ و بعدش اومدیم خونه فیلم دیدیم و یه هویی دوستم بام شوخی کرد منم جو گیر شدم شوخی کردیم بلندش کردم زدمش زمین و اونم منو زد و دعوا شد ولی شب با هم اشتی کردیم


دم صبحم شیراز بارون گرفت تا ساعت 12 و اینا هوا عالی شده صدای زیبای پرنده ها هم میاد ادم اوج میگیره خیلی حال میده الان بهترین هواس



بازم دارم شیطونی میکنم ولی خودمو کنترل کردم فعلانی تا بعد

هنوزم تو خونه جایگاهی ندارم یه جورایی مثه یه عضو اضافه ام یه نفر که کسی کاریش نداره انگار یه روح که کسی متوجه حضورش نیست و زندگی کردن تو چنین فضای مرده ای با وضع من خیلی سخته ...

خوش باشید و شاد




امشب ای ماه به درد دل من تسکینی

آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی

کاهش جان تو من دارم و من می دانم

که تو از دوری خورشید چها می بینی

تو هم ای بادیه پیمای محبت چون من

سر راحت ننهادی به سر بالینی

هر شب از حسرت ماهی من و یک دامن اشک

تو هم ای دامن مهتاب پر از پروینی

همه در چشمه مهتاب غم از دل شویند

امشب ای مه تو هم از طالع من غمگینی

من مگر طالع خود در تو توانم دیدن

که توام آینه بخت غبار آگینی

باغبان خار ندامت به جگر می شکند

برو ای گل که سزاوار همان گلچینی

نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید

که کند شکوه ز هجران لب شیرینی

تو چنین خانه کن و دلشکن ای باد خزان

گر خود انصاف کنی مستحق نفرینی

کی بر این کلبه طوفان زده سر خواهی زد

ای پرستو که پیام آور فروردینی

شهریارا گر آئین محبت باشد

جاودان زی که به دنیای بهشت آئینی

پنج شنبه 15 فروردین 1392

بسم الله الرحمن الرحیم



سلام و وقت خوش

امروز صبح بیدار شدم یه خواب دیده بودم اصن اکشن ازینا که تو چین تولید میشه همش اکشنه یه چیزایی دیدم که تو بیداری هم ندیده بودم خلاصه خیلی با این خواب حال کردم

جدیدا یه چیزی فهمیدم که هرچی بیشتر ساکن باشی بیشتر افسرده میشی و میپوسی

مثه اب یه ذره اب رو بزاری یه جایی میگنده و اب میشه جایگاه میکروب ها و جلبک ها و مواد زائد ادمم همینه هرچی بیشتر ساکن باشی بیشتر افسرده میشی

سیزده رفتیم بیرون بعدشم با دوستام بیرون بودم

14 هم با بروبچ رفتیم بیرون

کلا روزایی که گذشت نه خوب بود نه بد متعادل بود

باشگاه هم کم کم شروع میشه باس برم ثبت نوم کنم برم خسته شدم تو خونه

خدانگهدار حوصله ندارم




دیدمت دورنمای در و بام ای شیراز

سرم آمد به بر سینه سلام ای شیراز

وامداریم سرافکنده ز خجلت در پیش

که پس انداخته ایم اینهمه وام ای شیراز

توسن بخت نه رام است خدا می داند

ورنه دانی که مرا چیست مرام ای شیراز

نکهت باغ گل و نزهت نارنجستان

از نسیمم بنوازند مشام ای شیراز

نرگسم سوی چمن خواند و سروم سوی باغ

من مردد که دهم دل به کدام ای شیراز

به قیام از بر هر گنبد سبزی سروی

چون عروسان خرامان به خیام ای شیراز

توئی آن کشور افسانه که خشت و گل تست

با من از عهد کهن پیک و پیام ای شیراز

سرورانت مگر از سرو روانت زادند

که در آفاق بلندند و به نام ای شیراز

قرن ها می رود و ذکر جمیل سعدی

همچنان مانده در افواه انام ای شیراز

خواجه بفشرد سخن را و فکندش همه پوست

تا به لب راند همه جان کلام ای شیراز

زان می لعل که خمخانه به حافظ دادی

جرعه ای نیز مرا ریز به جام ای شیراز

زان خرابات که بر مسند آن خواجه مقیم

گوشه ای نیز مرا بخش مقام ای شیراز

ترک جوشی زده ام نیم پز و نامطبوع

تب عشقی که بتابیم تمام ای شیراز

شهسوار سخنم لیک نه با آن شمشیر

که به روی تو برآید ز نیام ای شیراز

شاید از گرد و غبار سفرم نشناسی

شهریارم به در خواجه غلام ای شیراز

دوشنبه 12 فروردین ماه 1392

بسم الله الرحمن الرحیم                   هست کلید در گنج حکیم


سلام صبحتون خوش اخه الان صبحه پس چون همه صبح نمیان وقتتون خوش

خوبین خوشین سلامتین

منم بد نیستم خیلی خوبم نیستم ولی در کل هی شکر خدا

ده روزه هیچی ننوشتم این ده روز یه با با مامان اینا رفتیم بیرون که بد نبود خوب بود یه بارم زفتیم خونه دوماد حمید اینا که رفته بودن مسافرت و غارت کردیم و یه بارم بیرون چرخیدم و چند باری هم مسافر کشی کردم تا شده الان

دیشب هم تا رضا رفته خونشون چون ناهار خونه ی ما بود تا رفته و من تو نت چرخیدم و اینا شده ساعت 6 بعد از ظهر و خوابیدم همون موقع تا 10 شب و ازون موقع تا الان بیدارم چت کردم و ازین بحثا

تو چت با یه نفر اشنا شدم به اسم تانیا باهاش حرف زدم ناراحت بود و شکست عشقی و ازین بحثا که دیگه عادی شده تو مملکت ما همه یکی یه دورو تجربه میکنن

خلاصه حرف زدیم و از من خوشش اومد و گفت من یه راهنما میخوام واسه زندگیم دیدم خیلی ناراحته بهش گفتم من حاظرم و اونم قبول کرد منم خوشحال شدم و فک کردم با این کار شاید بتونیم به هم کمک کنیم به عنوان دوتا دوست  فقط صرفا دوتا دوست باشیم

الانم دعوامونه نمیدونم چرا هرکی میاد با ما ریفیق شه بامون چپ میافته البته من نمیخوام گناهی کنم و اونم همیطو و نمیزارم گناهی اتفاق بیافته

خسته ام کسیو ندارم جز خدایی که من واسش کاری نکردم و توقع دارم اون واسم دنیامو به کلی تغییر بده و این خواسته ی بی جاییه که من دارم و نخواهد اتفاق افتاد مگه اینکه قدم اولشو من بردارم تا خدا بدونه منم هستم و اونم کمکم کنه

ای خدایا بزرگواریت منو کشته خیلی باحال و بامرامی اگه مردم تورو بشناسن هیچ گناهی اتفاق نمیافته و کسی ناراحتی رو نمیچشه

دمت گرم امشب هم یه درس دیگه بم دادی البته این درسو بارها بهم دادی ولی این دفه واسم یاداوری کردی

ممنونم و شکرت

یه چیزو فهمیدم نشون دادن علاقه ی زیاد به یه نفر مخصوصا جنس مخالف نتیجه اش جداییه

دقیقا همینه درسته خیلی دخترا تکذیبش میکنن که نه اینطوری نیس ولی دقیقا همینه

هرچی بیشتر باش بپری و نازشو بکشی میشی موشی تو دست اون ولی اگه کم محلیش کنی و ولش کنی خودش میاد طرفت یه قانونه طبیعیه که خیلی زیبا طراحی شده


وقتی به زندگیم نیگا میکنم میبینم هیچ جایگاهی تو این زندگی ندارم و کسی منو ادم حساب نمیکنه و خیلی خیلی جالب من هیچکاره ام و یه جورایی شاید واسشون سرگرمی شدم

دلیلشو نمیدونم شاید واسه مهربونیه زیاد یا نفهمی خودم باشه اما هرچی هست باید تغییر کنم اخلاق و رفتارم یه جوریه

انگاری مثلا چنتا شخصیت دارم و ازین بحثا...

کلا خل و چل شدم وقتتون خوش و شاد و خرم ممنونم که بهم گوش دادین خودمم نفهمیدم چی میگم دارم روانی میشم تو این زندگی از بس بش فک میکنم قاط زدم بـــــــای




از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران

رفتم از کوی تو لیکن عقب سرنگران

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی

تو بمان و دگران وای به حال دگران

رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند

هر چه آفاق بجویند کران تا به کران

میروم تا که به صاحبنظری بازرسم

محرم ما نبود دیده کوته نظران

دل چون آینه اهل صفا می شکنند

که ز خود بی خبرند این ز خدا بیخبران

دل من دار که در زلف شکن در شکنت

یادگاریست ز سر حلقه شوریده سران

گل این باغ بجز حسرت و داغم نفزود

لاله رویا تو ببخشای به خونین جگران

ره بیداد گران بخت من آموخت ترا

ورنه دانم تو کجا و ره بیداد گران

سهل باشد همه بگذاشتن و بگذشتن

کاین بود عاقبت کار جهان گذران

شهریارا غم آوارگی و دربدری

شورها در دلم انگیخته چون نوسفران



شهریار