از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)
از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)

و فراموش کنم هر چه گذشت......

بر بلندای دل


 

یاد من باشد از فردا صبح

جور دیگر باشم 

بد نگویم به هوا' آب زمین 

مهربان باشم' با مردم شهر

و فراموش کنم' هر چه گذشت

خانه ی دل' بتکانم ازغم

و به دستمالی' از جنس گذشت 

بزدایم' دیگر'تار کدورت' از دل 

مشت را باز کنم' تا که دستی گردد 

و به لبخندی خوش 

دست در دست زمان بگذارم

 

یاد من باشد فردا دم صبح 

به نسیم از سر صدق' سلامی بدهم 

و به انگشت نخی خواهم بست 

تا فراموش' نگردد فردا 

زندگی شیرین است' زندگی باید کرد

گرچه دیر است ولی

کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزم ،شاید

به سلامت ز سفر برگردد

بذر امید بکارم' در دل

لحظه را در یابم

من به بازار محبت بروم فردا صبح 

مهربانی خودم/ عرضه کنم

یک بغل عشق از آنجا بخرم

 

یاد من باشد فردا حتما 

به سلامی' دل همسایه ی خود شاد کنم 

بگذرم از سر تقصیر رفیق ، بنشینم دم در 

چشم بر کوچه بدوزم با شوق

تا که شاید برسد همسفری ، ببرد این دل مارا با خود

و بدانم دیگر قهر هم چیز بدیست

 

یاد من باشد فردا حتما 

باور این را بکنم' که دگر فرصت نیست

و بدانم که اگر دیر کنم 'مهلتی نیست مرا

و بدانم که شبی خواهم رفت 

و شبی هست' که  نیست'  پس از آن فردایی

 

یاد من باشد

باز اگر فردا' غفلت کردم 

آخرین لحظه ی از فردا شب ،

من به خود باز بگویم
این را

مهربان باشم با مردم شهر

و فراموش کنم هر چه گذشت......

می رود عمر ولی "خنده به لب" باید زیست . . .

بر بلندای دل

 

غنچه ای خندید!!!
*ولی باغ به این خنده گریست* غنچه آن روز ندانست
که آن گریه ز چیست


باغ پر گل شد و هر غنچه به گل شد تبدیل
گریه ی باغ فزون تر شد و چون ابر گریست
*باغبان آمد و گل ها را چید*
رسم تقدیر چنین است و چنان خواهد بود
 
 
می رود عمر ولی "خنده به لب" باید زیست . . .


بر بلندای دل



بگردید ، بگردید ، درین خانه بگردید
درین خانه غریبید ، غریبانه بگردید


یکی مرغ چمن بود که جفت دل من بود
جهان لانه ی او نیست پی لانه بگردید


یکی ساقی مست است پس پرده نشسته ست
قدح پیش فرستاد که مستانه بگردید


یکی لذت مستی ست ، نهان زیر لب کیست ؟
ازین دست بدان دست چو پیمانه بگردید


یکی مرغ غریب است که باغ دل من خورد
به دامش نتوان یافت ، پی دانه بگردید

 

نسیم نفس دوست به من خورد و چه خوشبوست
همین جاست ، همین جاست ، همه خانه بگردید


نوایی نشنیده ست که از خویش رمیده ست
به غوغاش مخوانید ، خموشانه بگردید


سرشکی که بر آن خاک فشاندیم بن تاک
در این جوش شراب است ، به خمخانه بگردید

 

چه شیرین و چه خوشبوست ، کجا خوابگه اوست ؟
پی آن گل پر نوش چو پروانه بگردید

 

بر آن عقل بخندید که عشقش نپسندید
در این حلقه ی زنجیر چو دیوانه بگردید

 

درین کنج غم آباد نشانش نتوان داد
اگر طالب گنجید به ویرانه بگردید

 

کلید در امید اگر هست شمایید
درین قفل کهن سنگ چو دندانه بگردید

 

رخ از سایه نهفته ست ، به افسون که خفته ست ؟
به خوابش نتوان دید ، به افسانه بگردید

 

تن او به تنم خورد ، مرا برد ، مرا برد
گرم باز نیاورد ، به شکرانه بگردید

سخن زیبا

انسان هر قدر بیشتر بداند به همان اندازه

 

نقطه های استتار بدست می آورد .

--------------------------------------------




آنکس که از لباس تقوی برهنه شد ؛ 




به هیچ لباسی پوشیده نمی شود !!!




------------------------------------------------



 

بهترین نگهبان سعادت در یک خانواده،


 

"عشق زن و شوهر نسبت به یکدیگر است ."

 

دوموند لورلید







کلام زیبا

هر کاری که با عشق و محبت آغاز می گردد،

 

 

لذت بخش و سرورآمیز است،


 


 اما عشقی که با کار آمیخته شود ؛




لذت اش بیشتر و مسرت و سرور آن افزونتر است.

 


آندره موروا

کلام امیر


هشدار! هشدار!

 

 

به خدا سوگند ،



 

خداوند چنان پرده پوشی کرده . . .





که می پنداری تورا بخشیده است !!!

آیین دلبری

یکی از موارد اساسی آیین دلبری این است که ؛



 شخصی که می خواهد محبوب باشد ؛

 باید وقت بیشتری را صرف تربیت و فرهنگ خویش نماید.

((آندره موروا))

دست کشیدن از دنیای فانی برای کسب دنیای باقی . . . فقر نیست !

فــــقر

 

 

امروز او فقیر است؛


 

 

اما نه به این دلیل که همه چیزش را گرفته اند بلکه،

 

 


 به این دلیل که همه چیز را دور ریخته است.

 

 

برایش چه اهمیتی دارد!


 

 

او به یافتن عادت دارد.

 

 



 این فقرا هستند که فقر داوطلبانه ی او را به خوبی ؛

 


درک نمی کنند !!!