از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)
از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)

سه شنبه 14 آذر1391

سلام الان ساعته 11:50 دقه هست دارم اهنگ گوش میدم و یه جورایی حس بدی از ادما بهم دست داد اومدم اینجا ...

خیلی جالبه توی روت میگن چاکریم مخلصیم فلان و چنان ولی پشت سرت امان امان هرچی بخوان میگن امان از حسادت که بد دردی به جون ادم میندازه

حسود هرگز نیاسود خخخخخ اینجا کاربرد داشت فک کنم خلاصه اینجوره دیگه هرکسی یجوری به ادم ضربه میزنه اما اهنین مرد اونه که با هر ضربه رویین تن تر و محکم تر شه نه اینکه بخواد ضعیف بشه تا همه روش پا بزارن و اسیب بزنن بهش شاعر بزرگ نظامی گنجه ای میفرماید:

چو شاهین باز ماند از پریدن / ز گنجشکش لگد باید چشیدن

چو خر گوش افکند در بردباری / کند هر کودکی بر وی سواری

شتر کز هم جدا گردد قطارش / ز خاموشی کشد موشی مهارش

به زور و زرق کسب اندوزی خویش  / نشاید خوردن بیش از روزی خویش


خلاصه که جونم واست بگه اینطوره

خداوندا شبم را روز گردان 

چو روزم بر جهان پیروز گردان



سه شنبه 14 آذر 1391

ساعت 03:28

الان ساعت 3 ونیمه اومدم اینجا این وبلاگو ساختم البته قصدم نبود بسازم اما چون ساختم گفتم اینو بکنم حرفای دلم میدونی این دوره و زمونه همه نا امیدن همه چیز شده پول همه خدارو فراموش کردن و چشم و دلشون به دست این و اونه

خدا کریم تر و بخشنده تر از اونه که بخواد کسیو در مونده بزاره من خودم بارها بهم ثابت شده که خدای بزرگ هوامو داره یا داشته اما بازم کفر میورزم اینم مشکلیه واسه خودش نادونی که شاخ و دم نداره ادم نادون همه چیز میگه همه کارم میکنه چون عقلش معیوبه شاید عقل منم معیوبه

فعل ال حال همینو بگم که یه شکست عشقی داشتم که بد ترین خاطره ی عمرمه و یه تصادف که شهریور امسال بود و پام شکست و دو تا عمل که یکیش فتخ بود و یکی دیگشم عمل پام بود 

بازم خدارو شکر

هرچه از دوست رسد نیکوست...

اگر دادگر باشی و پاک دین 

نیابی ز هرکس جز از آفرین

وگر بد نهان باشی و بد کنش

ز چرخ بلند ایدت سرزنش 

(فردوسی)

چی بگم از زندگی که دلم خونه

تقریبا بعد از شکست عشقیم که سال 90 بود اولای 90 دیگه کسیو نداشتم که حرفای دلمو بزنم باهاش و از اون موقع تنهام اما خدامو داشتم و با اون حرف زدم درد و دلامو گفتم گاهی هم کافر شدم به نعمتایی که بهم داده اما در کل به نظرم میاد پسر خیلی بدی نباشم من متولد 1372/02/13 هستم و تقریبا نزدیکای 20 ام ترم 3 حقوق پیام نورم پدر و مادرم جدا شدن و من با هر دوتاشون بدم ینی خیلی هم تلاش کردم هم جهت شم باهاشون اما نشد الانم پیش مامانمم که امیدوارم خدا واسش بهترینا رو رقم بزنه اما در کل اکثرا با هم قهریم من با کل خونواده قهرم میدونم مشکل از منه اما اینطورم دیگه نمیتونم تغییر پیدا کنم ینی میتونما ولی دوس دارم همینطور بمونم چون فکر میکنم دارم درست زندگی میکنم تقریبا و اونان که راهشون کمی با من متفاوت تره

اسم مستعار من معمولا 2dare هست تو چت روما با این اسم بیشتر میام الانا اما قدیم با اسم مهران و سهیل و این چیزا میرفتم گه گاهی هم با اسم دختر چت میکنم این و اونو سر کار میزارم هههه جالبه هی میخوان شماره بدن و حال کنن اما قصد بدی ندارم من همه رو دوست دارم چون پایه ی همه ی انسانها یکی بوده و هست همه پاک هستن همه سعی میکنن خوب زندگی کنن و شاد باشن اما شرایط جامعه چنین اقتضا میکنه که فعلا همین منوال بمونه چنتا وبلاگ دیگه هم دارم مثه adabparsi.vcp.ir & wushshaolinshiraz.javanblog.com البته دوتا دیگه هم دارم که هیچکدومشون هیچی نیستن خخخخخخ

من خدارو خیلی دوست دارم سعی کردم کارامو همیشه جوری انجام بدم که انگار خدا منو میبینه ولی خیلی وقتا موفق نبودم چون نفس لوامه ی من گاهی کم میاره و تاب و توان جلوی منو گرفتنو نداره

شکر خدا فعلا که همه چیز ارومه ...

حرفای زیادی دارم اما بعدا میگم فعلا برم بقیه کارای وبلاگو انجام بدمو این پست رو هم ثبت کنم ببینم چی میشه