از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)
از رنجی که می بریم... < سخن دل >

از رنجی که می بریم... < سخن دل >

تراوشات ذهن مریض من :)

شنبه 18 آذرماه 1391

سلام

خوبین حالم خوش نیست امشب چیزی دیدم که داغون شدم میدونی وقتی یه دوست به دوست دیگش دروغ بگه در حالی که اونی که دروغ نگفته همیشه سعی کرده صادق باشه حس خیلی بدی داره وای بغض گرفته گلوم(گلو بغض میگیره دیگه مگه نه؟؟؟)

خلاصه امشب نارو دیدم به خاطر هیچ و پوچ و این باعث ناراحتیم شد ...

ولی فدا سرتون دنیاس دیگه یه روز خوش میچرخه یه روزشم بد ,اگه همش خوبی باشه که زندگی یه نواخت و بی معنا میشه

البته تقصیر خودمم هست همش اون دوست مقصر نیست منم مقصرم منم گناهکارم و یه ادم گناهکار هر چی به سرش بیاد حقشه و باکی نیست چون جزای اعمال ادمی تو این دنیا خیلی راحت تر از اون دنیاس پس خدا منو تو همین دنیا مجازات کن نزار اون دنیا (عقوبت در این دنیا بسی اسن تر از اخرت است)

خدا جونم روی سخنم با شماست که کریم و عزیزی و بنده هاتو هیچ وقت سیاه رو نشون نمیدی و پرده رو بر نمیداری که چهره ی واقعیشون مشخص شه الهی فدای خوبیات شم که تو بهتر از بهترینی

دست منو بگیر و راه راست رو نشونم بده نزار در ظلالت و گمراهی بسر ببرم... منو ببخش ای رب جهانیان

شنبه 18 آذر ماه 1391

سلام و وقت بخیر

خوبین ممنون

الان ساعت 4 بعداز ظهره

امروز صبح دایی منو به زور بیدار کرد ساعت 10 بعدشم رفت دیارش

جمعه ام اینجا بود رفتیم ولویی اما معمولا خیلی خوش نمیگذره اخه بیرون رفتن دوتا ادم غمگین که قشنگ نیست هست؟؟؟

خلاصه بعدشم ظهر بود دوستم یه سر اومد و بعدشم من ناهار درست کردم

خلاصه ابتدا پیاز رو تقریبا ریز خرد کرده و ماهیتابه رو میزاری رو گاز پیاز + روغن میریزی بعد کمی نمک و ادویه میریزی بعدشم گوشت چرخی رو تفت میدی و رب میزنی و اینا تا بپخه بعدم اگه قابل خوردن باشه میخوری غذا رو.

اخی الانم چت روممون خرابه معلوم نی چشه این چت روم ما هم انگار کاسه ی اخ و واخه هر دقه زهوارش در رفته...

الانم اومدم اینجا نمیدونم کی درسامو بخونم خو این درسم شده معضل اصلی جوونا حتی از ازدواجم سخت تره در بعضی مواقع و میادین خخخخ

بین دو راهی موندم یه راه ازدواج و سختیاش یه راهم مجردی و سختیاش اما بازم عقل میگه همون مجردی و سختیاش بهتره تا متاهلی و سختیاش یکم وضعم بهتر شه بعدا


پنج شنبه 16 آذر ماه 1391

سالم و وقت خوش

شیراز همچنان ابریست الان ساعت 3 بعد از ظهره صبحم یه نم نمکی بارون زده بود اما من خواب بودم

امروز صبح ساعت 10 و 50 بیدار شدم و رفتم حموم و ناهار و ازین بحثا اومدم بالا شبکه ی 3 رو گرفتم دیدم برنامه ی گلبرگ رو داره نگاه کردم حرفای قشنگی میزد اقای عباسی کارشناس برنامه میگفت فضایل توبه رو میگفت ,میگفت کسی که واقعا از ته دل توبه کنه هم زبانی هم عملی و کار بدشو کنار بزاره و کار خوب انجام بده اولا خدای بخشنده اونو میبخشه ثانیا تموم گناهایی که کذده تبدیل میشه به خوبی و نیکی و واسش ثواب نوشته میشه و من واقعا از حرف خدا خوشم اومد که این همه بخشندس ولی من گناهکار چشام بسته و کور...

میگفت رابطه با زن شوهر دار بده منم یه مدت هست که یه همچین فکری رو میکردم از روی جهالت ولی وقتی بدیاشو گفت و حرف امام حسین (ع) رو زد که میفرمایند : اگر دین ندارید لا اقل ازاده باشید شرمنده شدم از فکر اشتباهم و از خدای متعال تقاضای عفو کردم

باز آ باز آ هر انچه هستی باز آ / گر کافر و گبر و بت پرستی باز آ

من اینجورم زیاد گناه میکنم اما توبه میکنم نمیدونم خدا قبول میکنه یا نه اما چون خودش گفته توبه در رحمت به شما بندگانه منم هی میرم هی میام خدامه دوسش دارم دوس دارم همش ببینمش عاشقتم خدا جونم

از بس که شکستم و ببستم توبه / فریاد همی کند ز دستم توبه

دیروز به توبه ای شکستم ساغر / وامروز به ساغری شکستم توبه

ابوسعید ابوالخیر

والسلام...


چهارشنبه 15آذر 1391

سلام چطور مطوری؟خخخخ

من که تنها خونه نشستم پای نت . رفتم چت اول یه نفر میاد میگه من پلیس سایبری ام و فلان و بسان و اینا بعد از 5 مین روم فیس میشه میافتم بیرون دوباره رفتم داخل ایندفعه سیستم منو اخ میکنه ههههه جالب بود نبود نه نبود کجاش جالب بود

الانم حوصلم پوکید خوش ندارم درس بخونم وگرنه یه کوهی درس دارم که ماه دیگه امتحانای پایان ترمشو دارم لامصب

چیکار کنم دیگه تو زمینه ی درسی حوصله ندارم شب امتحانی و دقه نودی عمل میکنم الانم اعصابم خرده اه همیشه ضد حال میخورم اینم شد ..... ی؟

الف) کار     ب)زندگی     ج)مدرسه     د)موارد الف و ب

البته من روی موارد الف و ب شک دارم خخخخ سرم درد میکنه و خیلی دوس دارم الان یه نفر باشه بغلش کنم هزارتا ماچش کنم اما چنین کسی ندارم من تو زندگی فعل ال حال یه بوس میفرسم واسه خدا امیدوارم یه ذره عقل به من بده ادم باشم

خیام میگه:

قانع به یک استخوان چو کرکس بودن /  به زان که طفیل خوان نا کس بودن

با نان جوین خویش حقا که به است / کالوده به پالوده ی هر خس بودن

ادم قانع موفقه اونی ام که زیاده خواهه هیچوقت به جایی نمیرسه به این دلیل میگم چون حریص همه چیزارو با هم میخواد و نمیتونه همشو جمع اوری کنه و داشته باشه اما اونی که قانعه یه چیزو میخواد و با تلاشش بهش میرسه

فعلا خدا حافظ تا بعد ...

چهارشنبه 15 آذر 1391

سلام و وقت بخیر

فی الحال ظهره دیگه کم کم شیرازم هواش ابریه و خیلی باحاله ساعت 11 بیدار شدم الانم ساعت 12 ده دقه کمه الان رفتم چتیدم فضای شلوغی داره اما بی احساسه همیشه یه جور فضا حاکمه چیز جدیدی نمیتونی اونجا بعد از یه مدت پیدا کنی فقط میبینی معتادش شدی و نمیتونی خودتو جدا کنی از اینترنت و چت و باید منتظر باشی نتت قطع شه تا دیگه نری اونجا خخخخ

فضای چت یه فضای کثیفه که خیلیا توش به هم دل میبندن و هیچ وقتم نمیفهمن طرف کیه چیه از کجاس بعد طرف هم از اونور به صد تا دل میبنده خخخخ جالبه ها

اما من چاره ای ندارم مجبورم برم یه اینجور جایی که دردم تسکین پیدا کنه و راحت تر باشم علی رغم این که اسیب روحی هم داره اره دیگه ...

الانم یه اهنگ خفن مفن گوش میدم خوانندشم نمیدونم کیه ولی گوش میدم که فضا خالی نباشه میدونی که

ممنون 2dare

چهارشنبه 15 آذر 1391

سلام حالم زیاد تعریفی نیست با مامانم بحثم شد گشنم بود شام نخوردم بد ترین زجر همینه گشنه باشی شام نخوری وای وای وای ...

بعد از ظهری با رضا و علی (دوستام) رفتیم باشگاه و اینا که اونجام ضد حال خوردم  و مربیمون مارو واسه 6 دقه تاخیر گذاشت بیرون کلاس و نذاشت یه نیم ساعتی تمرین کنیم

بعدشم اومدم خونه جر و بحث ههههه زندگیه منو ببین واست بشه عبرت و بدون نباید ناسپاس باشی اما خوبه من کل مجموع راضی ام به رضای خدا هرچی خودش بخوادو عشقه الانم برم کم کمک بخوابم که دیگه وقت لالاست

زندگی رو هرجور نگاه کنی زیباست فقط باید با عینک زیبا بهش نگاه کنیم و خوب تامل و اندیشه کنیم که چه غلطی کنیم اینجارو گیر نکنیم

اما این گرسنگیه بدجور میره رو اعصابم اما بیخیخی صبح یه چیزی میخورم از قدیمم گفتن شبا نباید سنگین غذا بخوری مریض میشی اره همینطوره

الان ساعت 00:24 هست و من مهران 20 سالم داره میشه کم کم خخخخ

سه شنبه 14 آذر1391

سلام الان ساعته 11:50 دقه هست دارم اهنگ گوش میدم و یه جورایی حس بدی از ادما بهم دست داد اومدم اینجا ...

خیلی جالبه توی روت میگن چاکریم مخلصیم فلان و چنان ولی پشت سرت امان امان هرچی بخوان میگن امان از حسادت که بد دردی به جون ادم میندازه

حسود هرگز نیاسود خخخخخ اینجا کاربرد داشت فک کنم خلاصه اینجوره دیگه هرکسی یجوری به ادم ضربه میزنه اما اهنین مرد اونه که با هر ضربه رویین تن تر و محکم تر شه نه اینکه بخواد ضعیف بشه تا همه روش پا بزارن و اسیب بزنن بهش شاعر بزرگ نظامی گنجه ای میفرماید:

چو شاهین باز ماند از پریدن / ز گنجشکش لگد باید چشیدن

چو خر گوش افکند در بردباری / کند هر کودکی بر وی سواری

شتر کز هم جدا گردد قطارش / ز خاموشی کشد موشی مهارش

به زور و زرق کسب اندوزی خویش  / نشاید خوردن بیش از روزی خویش


خلاصه که جونم واست بگه اینطوره

خداوندا شبم را روز گردان 

چو روزم بر جهان پیروز گردان



سه شنبه 14 آذر 1391

ساعت 03:28

الان ساعت 3 ونیمه اومدم اینجا این وبلاگو ساختم البته قصدم نبود بسازم اما چون ساختم گفتم اینو بکنم حرفای دلم میدونی این دوره و زمونه همه نا امیدن همه چیز شده پول همه خدارو فراموش کردن و چشم و دلشون به دست این و اونه

خدا کریم تر و بخشنده تر از اونه که بخواد کسیو در مونده بزاره من خودم بارها بهم ثابت شده که خدای بزرگ هوامو داره یا داشته اما بازم کفر میورزم اینم مشکلیه واسه خودش نادونی که شاخ و دم نداره ادم نادون همه چیز میگه همه کارم میکنه چون عقلش معیوبه شاید عقل منم معیوبه

فعل ال حال همینو بگم که یه شکست عشقی داشتم که بد ترین خاطره ی عمرمه و یه تصادف که شهریور امسال بود و پام شکست و دو تا عمل که یکیش فتخ بود و یکی دیگشم عمل پام بود 

بازم خدارو شکر

هرچه از دوست رسد نیکوست...

اگر دادگر باشی و پاک دین 

نیابی ز هرکس جز از آفرین

وگر بد نهان باشی و بد کنش

ز چرخ بلند ایدت سرزنش 

(فردوسی)

چی بگم از زندگی که دلم خونه

تقریبا بعد از شکست عشقیم که سال 90 بود اولای 90 دیگه کسیو نداشتم که حرفای دلمو بزنم باهاش و از اون موقع تنهام اما خدامو داشتم و با اون حرف زدم درد و دلامو گفتم گاهی هم کافر شدم به نعمتایی که بهم داده اما در کل به نظرم میاد پسر خیلی بدی نباشم من متولد 1372/02/13 هستم و تقریبا نزدیکای 20 ام ترم 3 حقوق پیام نورم پدر و مادرم جدا شدن و من با هر دوتاشون بدم ینی خیلی هم تلاش کردم هم جهت شم باهاشون اما نشد الانم پیش مامانمم که امیدوارم خدا واسش بهترینا رو رقم بزنه اما در کل اکثرا با هم قهریم من با کل خونواده قهرم میدونم مشکل از منه اما اینطورم دیگه نمیتونم تغییر پیدا کنم ینی میتونما ولی دوس دارم همینطور بمونم چون فکر میکنم دارم درست زندگی میکنم تقریبا و اونان که راهشون کمی با من متفاوت تره

اسم مستعار من معمولا 2dare هست تو چت روما با این اسم بیشتر میام الانا اما قدیم با اسم مهران و سهیل و این چیزا میرفتم گه گاهی هم با اسم دختر چت میکنم این و اونو سر کار میزارم هههه جالبه هی میخوان شماره بدن و حال کنن اما قصد بدی ندارم من همه رو دوست دارم چون پایه ی همه ی انسانها یکی بوده و هست همه پاک هستن همه سعی میکنن خوب زندگی کنن و شاد باشن اما شرایط جامعه چنین اقتضا میکنه که فعلا همین منوال بمونه چنتا وبلاگ دیگه هم دارم مثه adabparsi.vcp.ir & wushshaolinshiraz.javanblog.com البته دوتا دیگه هم دارم که هیچکدومشون هیچی نیستن خخخخخخ

من خدارو خیلی دوست دارم سعی کردم کارامو همیشه جوری انجام بدم که انگار خدا منو میبینه ولی خیلی وقتا موفق نبودم چون نفس لوامه ی من گاهی کم میاره و تاب و توان جلوی منو گرفتنو نداره

شکر خدا فعلا که همه چیز ارومه ...

حرفای زیادی دارم اما بعدا میگم فعلا برم بقیه کارای وبلاگو انجام بدمو این پست رو هم ثبت کنم ببینم چی میشه